جشن بیصدا در چهاردیواری خانه؛ روایت گرامیداشت روز مادر در هرات
حدیث حبیبیار

امروز ۲۴ جوزا، برابر با «روز جهانی مادر» است. از این رویداد در بسیاری از کشورها با گردهماییهای بزرگ و برنامههایی برای قدردانی از زحمتها و فداکاریهای مادران گرامیداشت میشود؛ اما در هرات، شهری که محدودیتها حضور زنان در فضای عمومی را روزبهروز دشوارتر کرده، شماری از دختران این روز را در خانههای خود گرامی داشتند و آن را فرصتی برای زنده نگهداشتن جایگاه و ارزش مادران عنوان میکنند.
زینب واحدی، دختر ۲۱ساله از منطقهی شیدایی هرات، امسال برای نخستینبار روز مادر را تنها در چهاردیواری خانه جشن گرفته است. سالهای گذشته همراه با خواهرانش این مناسبت را در یکی از رستورانتهای هرات تجلیل میکردند.
او میگوید که اکنون رستورانتها و کافههایی که روزی میزبان تجلیل خوشیهای شان بود، جایی برای محفلهای زنانه ندارند. زینب میگوید: «مجبور شدیم کیک را در خانه ببریم و چهار نفری کنار مادرم بنشینیم. خیلی ساکت بودیم، هیچچیز مثل قبل نبود».
به گفتهی زینب، روز مادر برای خانوادهی آنان تنها یک تاریخ تقویمی نیست؛ بلکه بهانهای برای کنار هم بودن و قدردانی از مادریست که زندگیاش را وقف تربیت فرزندانش کرده است. او میگوید صبح که بیدار شده، احساس بیحوصلهگی و بیهدفی داشته و نمیدانسته که چطور باید این روز را معنا بدهد. «دلم میخواست یکجا برویم، شامی بخوریم، مادرم لباس نو بپوشد؛ اما تنها در سکوت سفره چیدیم و زود هم جمع کردیم».
زینب از روزهایی یاد میکند که در کافهای آرام، برای مادرش شمع روشن میکردند و در میان دیگر مشتریها، او چند دقیقه احساس خاص بودن میکرد. وی گفته است: «مادرم همیشه خوشحال میشد. خودش میگفت که در آن فضا احساس میکند دیده شده، ارزش دارد. اکنون دیگر حتی نمیشود از خانه بیرونش ببریم».
به گفتهی زینب، فضاهای عمومی در هرات نه تنها بهدلیل محدودیتهای طالبان؛ بلکه در نتیجهی «ترس، نگاههای سنگین و ممانعتهای سنتی»، بهتدریج از حضور زنان خالی شدهاند. او میگوید: «جایی نمانده که بدون استرس بروی، بنشینی، بخندی. حتی اگر اجازه هم داشته باشی، حس امنیت و آزادی نداری. همین شد که جشنمان شد چند لحظهی بیصدا در اتاق خانه».
با این حال، زینب تلاش کرده فضای خانه را کمی متفاوت کند. او جعبهای کوچک آماده کرده، رویش نقاشی کشیده و چند یادداشت تشکر و قدردانی داخل آن گذاشته است. «هرچند مادرم گفت قشنگ است؛ اما متوجه شدم که حال و هوای امسال مانند گذشته نیست».
او ادامه میدهد که شرایط طوری شده که حتی برای لحظهای شاد بودن هم فضا وجود ندارد. به گفتهی زینب، مشکل تنها نبودن مکان نیست؛ بلکه حس و حال زندگی از بین رفته است. او میگوید: «ما از جشن گرفتن محروم نیستیم، از احساس کردن زندگی محروم شدهایم. امسال روز مادر را مانند خاطرهای نیمهجان نگه داشتیم؛ نه کامل حذفش کردیم، نه توانستیم زندهاش کنیم».
در همین حال، زینب تنها دختری نیست که روز مادر را در چهاردیواری خانه جشن گرفته است. در گوشه و کنار این شهر، دختران دیگری نیز هستند که با خاطرات متفاوت؛ اما حس مشترکِ محرومیت، این روز را در سکوت پشت سر گذاشتهاند.
فرشته رحیمی، دختر ۱۸ سالهای از ناحیهی ششم شهر هرات است. او امسال، برخلاف سالهای گذشته، روز مادر را در خانه جشن گرفته است. برای فرشته، این روز همیشه با خاطرات مکتب همراه بوده؛ زمانی که شاگردان با جمعآوری پول، برای مادران هدیه میخریدند، آنان را به مکتب دعوت میکردند و با اجرای سرود و نمایش، فضای پر از شادی میآفریدند.
فرشته میگوید روز مادر زمانی برایش خاص بود که شور و هیجان آن را با همصنفیهایش تقسیم میکرد؛ روزهایی که با دقت برنامهریزی میکردند، شعر حفظ مینمودند و تلاش داشتند با اجرای خوب، لبخند بر لبان مادران بیاورند. او میافزاید: «حتی گاهی پولی که برای خوراکی کنار گذاشته بودیم، صرف خرید گل و تحفه برای مادران میکردیم. هیچوقت فراموش نمیکنم که مادرم وقتی روی چوکی مکتب مینشست، چقدر خوشحال میشد».
فرشته میگوید از زمانی که از رفتن به مکتب محروم شده، همهچیز بهتدریج از زندگیاش کنار رفته است. او روز مادر را امسال با مادر و خواهر کوچکاش در اتاقی سپری کرده که اکنون تنها فضای امنشان به شمار میرود. «صبح یک یادداشت کوچک نوشتم و گذاشتم روی بالش مادرم و اتاق را با کمی گل تزیین کردم؛ اما حسی به من دست داد که انگار این چیز کافی نیست برای زنی که عمری برایم زحمت کشیده است».
او ادامه میدهد که دلتنگیاش برای فضای مکتب، تنها به درس محدود نمیشود. آن روزها برایش فرصتی بوده تا احساس کند که میتواند تأثیرگذار باشد، حتی اگر در حد ساختن یک لحظهی شاد برای مادرش باشد. فرشته میگوید: «در آن برنامهها، خود ما هم حس ارزشمند بودن میکردیم، اکنون اما حس میکنم از صحنهی زندگی حذف شدهایم».
فرشته، باور دارد که فضای خانه نمیتواند آن شور و هیجان جمعی را جبران کند. به گفتهی او، خانه جاییست برای آرامش، نه جای خلق شادیهای دستهجمعی. او میگوید که دلش برای روزهایی تنگ شده که مادرش لباس رسمی میپوشید، وارد مکتب میشد و شاگردان برایش کف میزدند. «امسال همهچیز ساده و بیصدا گذشت؛ فقط یک چای، یک کیک کوچک و نگاهی کوتاه که هیچکدامش مثل گذشته نبود».
فرشته با آن که تلاش کرده تا فضای خانه را کمی تغییر بدهد؛ اما بهگفتهی او مادرش بیشتر از آنکه خوشحال باشد، سکوت کرده است. وی گفت: «گویی خودش هم میدانست که چیزی گم شده. همینکه نتوانستیم او را به جایی ببریم یا برایش برنامهای بگیریم، خودش یک درد بود؛ اما مجبور بودیم وانمود کنیم که کافیست».
این دانشآموز در صحبت با خبرگزاری بانوان افغانستان میگوید که روز مادر برایشان هنوز مهم است؛ اما دیگر آن «حس شادی و خوشی» در آن نیست. به گفتهی او «همهچیز انگار در یک قاب تکراری گیر کرده: همان اتاق، همان چهرهها و همان حس غمگین. نه اینکه نخواهیم خوشحال باشیم، فقط جایی نمانده که خوشحالیمان را بروز بدهیم».
در افغانستانِ تحت حاکمیت طالبان، جایگاه و حضور اجتماعی زنان بهشدت محدود شده است. از ممنوعیت آموزش دختران در مکتبها و دانشگاهها گرفته تا بستن درهای نهادهای فرهنگی، مراکز تفریحی و حتی رستورانتها و کافههایی که زمانی محل محفلهای خانوادگی و زنانه بودند.