«برای حاکمیت قانون قربانی دادیم»؛ ارزشی که با حاکمیت طالبان نابود شد

آی‌نور سعیدپور

در دو دهه حضور نیروهای خارجی حاکمیت دموکراسی، تلاش‌های فراوانی برای افزایش مشارکت زنان در بخش‌های نظامی و امنیتی صورت گرفت؛ اما با آن‌هم حضور آنان نسبت به مردان بسیار اندک بود. بربنیاد آمارهای منتشر شده از سوی وزارت دفاع جمهوری و ناتو چهار هزار زن در این بخش حضور داشتند.
اکنون که بسیاری از دست‌آوردهای دو دهه‌ی گذشته به‌سرعت از بین میرود؛ نظامیان زن هم‌چنان در سایه‌ی تهدیدهای طالبان و تغییرهای سیاسی رنج می‌برند. سمونمل لطیفه شجاعی، یکی از نخستین نظامیان زن در افغانستان است که ۱۵ سال را در بخش‌های مختلف فعالیت کرده است. او خاطره‌های زیادی از دشواری‌های کار، خشونت، تهدید، تبعیض و نبرد در میدان‌های جنگ و جامعه‌ی مردسالار افغانستان دارد.

از او در مورد تجربه و خاطره‌هایش در بخش امنیتی پرسدم:
سعیدپور: دوست دارم بدانیم که بانو شجاعی که است؟ چند سال در بخش نظام کار کرده است؟
شجاعی: لطیفه شجاعی، در سال ۱۳۶۶ در ولسوالی «نیلی» دایکندی متولد شدم. لیسانس نظامی از اکادمی پولیس دارم.
در سال ۱۳۸۸ فارغ تحصیل شدم و تا پیش از حاکمیت طالبان در بخش‌های مختلف نظام کار کردم. حدود ۱۲ سال عملا در نظام کار کردم و سه سال هم در همین بخش به‌گونه‌ی تخصصی درس خواندم که تقریبا ۱۵ سال می‌شود.

سعیدپور: در این ۱۳ سال در کدام بخش‌ها کار ‌کردید؟
شجاعی: در بخش‌های مختلف از جمله در بخش آمریت خشونت‌های خانگی، آمر عمومی در بخش کودکستان‌های وزارت داخله‌ی جمهوری، آمر پلان و جندر ریاست حقوق بشر وزارت داخله، معاون امنیتی زندان زنان پل‌چرخی، قومندان اسپیشل فورس/ قومندان نیروهای ویژه و استاد در بخش نظامی کار کردم.

سعیدپور: باتوجه به دوره‌ی کار طولانی مدت تان، نظامیان زن با چه مشکل‌های روبه‌رو بود؟
شجاعی: نظامیان زن با انواع مشکل‌ها روبه‌رو بود. بیش‌تر نظامیان زن با تهدید، خشونت حتا ترور و کشته‌شدن روبه‌رو بودند. هر نظامیان زن در بخش‌های مختلف کار می‌کردند. مثلا خشونت‌های خانگی، تامین امنیت، مبارزه با مواد مخدر، پاسپورت و بیش‌تر بخش‌های دیگر. زنانی که در زندان‌ها کار می‌کردند مثلا زنانی که زندان پل‌چرخی از طرف خود زندانی‌ها تهدید جدی می‌شدند.
ما می‌دانستیم که کار در بخش نظامی بسیار دشوار است، باوجود تهدیدها، زنان در زندان‌ها و بخش‌های دیگر از طرف شب به شفت کار می‌کردند. زمانی‌که در بخش نیروهای ویژه کار می‌کردم، حمله‌های شبانه بود که باید در علمیات‌های شبانه در ولایت‌های مختلف شرکت می‌کردم. وظیفه و کار یک زن نظامی نسبت به زنی که در بخش ملکی کار می‌کردند؛ بسیار دشوار بود.
در هر ارگانی فسادهای مالی و اخلاقی وجود داشت و زنان نسبتا در آسیب‌پذیر بودند. ما دیدیم که در خبرها هم پخش شد که گاهی برای این‌که به زنان کار بدهند از آنان تقاضای جنسی می‌شد. آمرشان آنان را تحت فشار قرار می‌دادند که اگر به خواست‌های شان تن ندهند آنان را منفک/برکنار می‌کنند.

سعیدپور: در سوی دیگر، آیا با تهدید و خشونت هم روبه‌رو بودید؟
شجاعی: بلی حتا در همان زمان ما با خشونت‌ها و تهدیدهای زیادی روبه‌رو بودیم. بسیار روزهای سخت و پر از مشکلات را گذراندم.

سعیدپور: باتوجه به جامعه‌ی بسته‌ی افغانستان، چه مخالفت‌های خانوادگی، قومی و حتا اجتماعی متوجه‌ی شما بود؟
شجاعی: همان‌گونه که همه می‌دانند، افغانستان همواره پرورش‌گاه یک جامعه‌ی مردسالار بوده است. تبلیغات منفی در برابر نظامیان زن در جامعه و اجتماع وجود داشت که متاسفانه این وضعیت در خانواده‌ها نیز انعکاس یافته بود. خانواده‌ راضی نمی‌شد که در بخش نظامی فعالیت داشته باشیم. بسیار دشوار بود تا رضایت خانواده‌ام را گرفتم و در بخش نظامی آغاز به درس و فعالیت کردم.

سمونمل لطیفه شجاعی، نظامی پیشین

سعیدپور: کارتان با چه چالش‌های روبه‌رو بود؟
شجاعی: با چالش‌های زیادی روبه‌رو بودیم. از آن‌جای که من جز اولین زنانی بودم که وارد بخش نظامی شدم، آن‌هم در جامعه‌ی بسیار مردسالار افغانستان، جای‌که پذیرفتن زنان در بخش نظامی و اجتماع بسیار دشوار و غیرقابل قبول بود. حرف‌وحدیث‌های منفی و طعنه‌ها بازخورد مردم بود. مثلا یک زن را چه که نظامی شود؟ یک زن را چی که پولیس شود؟ ولی ما با همین وضعیت درس خواندیم و کار کردیم. یک بخش اساسی این چالش‌ها در قسمت وظیفه‌‌گرفتن و استخدام‌شدن، بود. گاهی در وظیفه‌ها زنان در رقابت آزاد کامیاب می‌شدند؛ اما به دلیل زن‌بودن جذب نمی‌شدند. آنان دلیل می‌آوردند که در این‌‌جا نباید یک خانم آمر شود یا قومندان شود. بسیار به دشواری زنان در بخش‌های نظامی جذب می‌شدند.

سعیدپور: باوجود همه‌ی این چالش‌ها، چه چیزی سبب می‌شد که هم‌چنان در بخش امنیتی کار کنید؟
شجاعی: در وظیفه‌ی خود متعهد بودم. زمانی‌که در نخستین روز کاری قسم خوردم که به خداوند و تمام ارزش‌ها در برابر وظیفه و مسوولیت خود صادق باشم، فرزندی متعهد به کشورم می‌باشم.
برای بهبود وضعیت جامعه وارد بخش نظامی شدم. به امید این‌که افغانستان جور، آباد شده و به جلو حرکت کند. تصمیم گرفتم مانند دیگر نظامیان پله‌‌ای برای پیش‌رفت این کشور باشم. هم‌چنان الگوی باشم که زنان و دختران دیگر با دیدنم شهامت گرفته و در این راه قدم بردارند.
همه باهم برای افغانستانی تلاش کردیم که همه زندگی توام با صلح و آرامش داشته باشند. برای حاکمیت قانون و جامعه‌ی قانون‌مند تلاش کردم، برای تطبیق حقوق بشر قربانی داده و از خودگذری کردیم تا حق و حقوق شهروندان کشور تامین شده، همه به گونه‌ی برابر حق آموزش، کار و فعالیت‌های آزادانه مدنی را داشته باشند. فرزندان ما زندگی آزادانه، با عزت و جای‌گاه بالا داشته باشند؛ ولی متاسفانه که تمام زحمت‌های چند ساله‌ و آرزوهای ما همه ضرب صفر شده و به خاک یک‌سان شد و جامعه‌ی ما به عقب رفت.

سعیدپور: از دوره‌ی کاری‌تان چه خاطره‌های خوب دارید؟
شجاعی: خاطره‌ی خوبم این است که با گذشت زمان علاقه‌ی زنان به بخش نظامی زیاد شد. ما توانستیم دست‌کم پنج هزار زن را در بخش‌های مختلف نظامی جذب کنیم. خودم که یک دوره در بخش جلب و جذب زنان در قومندانی کار می‌کردم، خیلی از بانوان را جذب کردیم. آنان آموزش‌های مختلف را سپری کرده و در بخش‌های متفاوت شروع به کار می‌کردند.

سمونمل لطیفه شجاعی، نظامی پیشین

سعیدپور: خاطره‌ی بدتان چیست؟
شجاعی: خاطره‌ی بدم این است که در سال‌های اخیر جمهوریت متاسفانه، افرادی در بخش نظامی جذب شدند که هیچ آگاهی از قواعد نظامی و نظم نداشتند. کسانی را در بخش‌های کلیدی چون معینیت، ریاست جندر وزارت داخله و دیگر بخش‌ها جذب کرد که در این بخش تحصیلات نداشتند. آنان با واسطه‌ جابه‌جا شدند. این موقعیت‌ها برای کسانی بود که سال‌ها تلاش کرده بودند.
فکر می‌کنم که یکی از علت‌های سقوط جمهوری نیز همین بود که کار به اهل کار سپرده نمی‌‌شد به ویژه در بخش نظامی که افراد براساس واسطه به کار گماشته می‌شدند.

سعیدپور: در مورد روز سقوط نظام جمهوری بگوید، کجا بودید و چه اتفاقی رخ داد؟
شجاعی: در روز سقوط به کارهای روزمرگی خود مصروف بودم. آن روز باید با ۳۰۰ دختری که قرار بود برای یک دوره‌ی آموزشی به ترکیه بروند، صحبت داشتم. همرای معاون‌های خود به صنف رفتم و با دختران در مورد چگونگی سفر و آموزش‌های شان معلومات دادم.
همان روز ساعت ۱۱ یا ۱۲ بود که به گوشی‌ام زنگ آمد و برایم گفتند که قومندان صاحب طالبان وارد شهر شدند. متاسفانه آن روز خیلی شوم و خطرناک بود. همه دختران نگران بودند و می‌پرسیدند که قومندان صاحب چه کار کنیم؟ حالی می‌آیند و ما را می‌کشند. به آنان گفتم که لباس‌های ملکی شان را بپوشند و هرکدام به‌زودترین فرصت خودشان را به خانه و جای امن برسانید.
بسیار یک روز وحشت‌ناک، تلخ و پر از ترس بود. وقتی که از اکادمی پولیس بیرون شدم همه‌ی شهر به هم ریخته بود. فکر می‌‌کردم که قیامت شده یا سونامی و حشت‌ناکی شهر را زیر گرفته است.

سعیدپور: پس از سقوط چه مدت در افغانستان بودید؟
شجاعی: پس از سقوط جمهوری همه‌ی خانواده به یکی از کشورهای همسایه رفت؛ اما خودم چون ویزا نداشتم نتوانستم که از کشور بیرون شوم. از طرف دیگر طالبان برادر خرد مرا در دایکندی زندانی کرده بودند تا آزاد شدنش در کابل ماندم. برادرم با ضمانت ریش‌سفیدان منطقه از بند رها کردیم.

سعیدپور: برادر تان را چرا زندانی کرده بود؟
شجاعی: برادرم را به‌خاطر به دست آوردند معلومات درباره‌ی ما زندانی کرده بود. چون یک خواهرم هم در ارودی ملی به عنوان افسر کار می‌کرد. برادرم را خیلی شکنجه کرده بود و از او پرسیده بودند که خواهرهایت کجاست؟ برادرم ۲۱ روز تا حد ممکن لت‌وکوب کرده بود و بعدا به ضمانت آزاد شد. همین سبب شد که پس از سقوط تقریبا هشت ماه در افغانستان باشم و پس از آزادشدن برادرم از کشور بیرون شدیم.

سعیدپور: در این هشت ماه با چه مشکل، تهدید یا هر مورد دیگر مواجه شدید؟
شجاعی: با تهدیدهای خیلی جدی مواجه شدم. این هشت ماه کاملا پنهانی و در ترس بودم. گشت‌وگذار نمی‌توانستم و به‌خاطر این‌که یک زن نظامی بلندرتبه بودم و در جاهای کلیدی مثلا قطعه‎ی خاص که طالبان همرای شان دشمنی شدید داشت، پیشینه‌ی کار داشتم. اگر شناسایی می‌شدم احتمال کشته‌شدنم صددرصد بود.
طالبان باوجود که عفو عمومی اعلان کرده بود؛ اما تعداد زیادی از نظامیان پیشین را کشتند. خانم عالیه رییس زندان‌های هرات را که بردند و یک خانم نظامی دیگر را در غور، باوجودی‌که باردار بود او را کشتند.

سعیدپور: از وضعیت فعلی تان برای ما بگوید:
شجاعی: از سال ۲۰۲۲ به پاکستان آمدم. این‌جا هم خیلی روزهای وحشت‌ناک را سپری کردم. کار نداشتم، زبان یاد نداشتم، حتا سیم کارت گرفته نمی‌توانستیم و وقتی که ویزای ما تمام می‌شد بازهم یک چالش دیگر برای تمدیدش بود و بارها حتا هزینه‌ی بسیار زیاد جریمه دادم.
حتا طالبان در همین‌جا بارها ما را تهدید کردند. ما در راجا بازار زندگی می‌کردیم، یک شب ۱۲:۳۰ تقریبا شش یا هفت فرد مسلحه از پاکستانی آمدند و خانه را تلاشی کردند. آن لحظه بسیار ترسیدم و فکر می‌کردم که حالا طالبان ما را می‌برند.
در آن ساختمان همه افغانستانی‌ها زندگی می‌کردند؛ اما آن افراد مستقیم به اتاق ما آمده و تلاشی کردند. او شب خیلی برایم خطرناک بود. طالبان بارها در پاکستان ما را تهدید کردند و چندبار برادرم را با سلاح تهدید کردند.
در این‌جا هم در آینده بسیار نامعلوم به سر می‌بریم. اگر به افغانستان اخراج شویم، اصلا برگشتی برای زنده ماندن ما وجود ندارد.

سعیدپور: دوست داریم آخرین حرف شما را هم داشته باشیم بانو شجاعی.
شجاعی: امیدوارم که افغانستان دوباره امن و آزاد شود. دوباره به کشورم و وظیفه باز گردم.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا