زنان ِ پس از جنگ

نویسنده: فروزان امیری

نویسنده: فروزان امیری

جنگ، انتحار و انفجار، اين پديده‌هاي پليد و منحوس، پهلوهاي گوناگوني دارند. عمده­ ترين وجه آن از بين رفتن شماري از افراد جامعه است كه روزگاري قرار بوده ستون محكمي باشند براي نگهداشت اين بناي سالخورده و مخروبه، اما امان از آن‌ها گرفته شده و آرزوهاي فراوان نهفته در دل، بدرقه كننده راه شان به سوي مرگ مي‌شود. ابعاد گوناگون ديگري مانند: آسيب جدي وارد شدن به سطح سواد و فرهنگ كشور( كه اكثرا ً قشر تحصيل كرده و شاغل شكار اين پديده­‌ها مي‌­شوند)، خسارات هنگفت مالي، هدر رفتن نيروي كار و ….

و اما آنچه در اين ميان بيش از ابعاد ديگر عميق و فاجعه­ بار مي­‌نمايد، سرنوشت زناني است كه وارثان تلخ جنگ وانتخارهستند. اين زنان مي­‌توانند مادراني باشند كه با از دست دادن جگر گوشه­‌هاي­ شان، عمري با حسرت و درد زندگي كنند و دمي روي شادماني را نبينند و از آن پس، هر لحظه با چهره­‌ي سياه زندگي روبرو شده و با كوله باري از خاطرات تلخ و شيرين مادر-فرزندي، ادامه­‌ی زندگي را سپري كنند. و يا خواهراني كه قهرمان و حامي شان را از دست داده اند و يا هم دختراني كه پدر براي شان براي هميشه در قاب عكسي بي روح جاي گرفته و سهم شان از مهر پدري، همان لبخند كم رنگ درون عكس است.

مهم ­تر و برجسته ­تر از اين نقش‌­ها، نقش زني­ست كه در جايگاه همسر قرار گرفته و با از دست دادن همسرش در اين بيدادگري‌ها و انفجارها، زندگي­‌اش وارونه مي‌­شود. زني­كه همواره زيرسايه­‌ی مرد زندگي­‌اش روزگار گذرانده و با وابستگي تمام هيچ­‌گونه استقلال كاري و فكري نداشته است!

در اين نقش معمولا ً زنان از دو ناحيه آسيب مي­‌بينند: 1- آسيب روحي و عاطفي كه حاصل اُنس و همراهي هميشگي همسر بوده و با از دست دادن تكيه­ گاه شان، خلاء بزرگي در زندگي شان ايجاد مي­‌شود. اين خاليگاه آن چنان عميق و زننده هست كه با هر خاطره و يادآوري، دستان محكم مرگ و دلتنگي گلوگير شده و فضاي اختناق آوري بر سراسر هستي شان سايه مي‌افكند. روزگاري آيدا همسر شاملو در مصاحبه‌­اي پس از مرگ شاملو گفته بود كه وقتي فهميدم شاملو ديگر زنده نيست، احساس كردم زمين در زير پاهايم خالي شد و در يك فضاي كاملا ً خالي قرار گرفتم. احساسي شبيه معلق بودن و در هوا ماندن!

اين وابستگي و نياز روحي زنان، در عدم حضور همسر، تبديل به حفره­اي بزرگ مي‌­شود كه هر لحظه آن­‌ها را در برگرفته و احساس پوچي در سراسر وجودشان سايه مي‌­اندازد.

2- دومين آسيبي كه براي زنان نابود كننده هست، وابستگي­‌هاي فراوان و هرلحظه­‌اي است كه در سراسر زندگي مشترك شان حاكم بوده و به محو شدن استقلال فردي شان مي‌­انجامد. اكثر زناني­ كه مرد زندگي شان را در جنگ‌­ها از دست مي­‌دهند، در حقيقت پس از مرگ آن، جنگ زندگي شان شروع مي­‌شود و رويارويي با مشكلات و دغدغه‌هاي زندگي، براي شان نفس­ گير هست و دشوار!  به گفته­‌ی يكي از شخصيت­‌های زن در كتاب (تابوت­‌هاي روئين / اثر سويتلاناآلكسوييچ): مردها در جنگ مي­‌جنگند و زن­‌ها پس از جنگ…

زنان اين جامعه، اكثرا ً زناني هستند منفعل و وابسته؛ زناني كه بايد هميشه مردها نيازهاي اوليه­‌ي زندگي (خوراك، پوشاك و…) را تأمين كنند و حتي با ضرورت پيدا كردن به دكتر و دوا، دست به دامن همسر و مرد زندگي شان مي­‌شوند. زناني­ كه هميشه در گوش شان خوانده شده است كه همسرت سايه­­‌ي سر توست و تو بعد از ازدواج، تمام و كمال تحت سرپرستي و حمايت مردت قرار داري. اين باورها در تار و پود زنان اين جغرافيا تنيده شده و باور به خودكفايي و استقلال را به كلي از آن­‌ها سلب كرده است.

حالا با اين پيش فرض­‌ها اگر زني مردش را در جنگ و انتحاري از دست مي­‌دهد، روزگارش سياه هست! اين زن جامانده‌­ي پس از مرگ، با هربار محتاج شدن به پدر يا برادر، و يا هم خانواده­ي همسر خود، مرگ را تجربه مي­‌كند. زني كه تجربه­‌ي حل مشكلات شخصي و رفع نيازهاي زندگي‌اش را نداشته و همواره تحت حمايت و سرپرستي مردان قرار داشته است.

جنگ زندگي براي اين قشر، در حقيقت پس از جنگ شروع مي­‌شود. فرق اين جنگ با جنگ­‌هاي قابل لمس در اين است كه آن جنگ‌­ها تاريخ شروع و تاريخ ختم دارند و ممكن است در دوره‌­اي پايان بپذيرند اما، اين جنگ ِرويارويي با معضلات و اتفاقات تلخ  زندگي زنان را پاياني نيست مگر با پايان زندگي خودشان.

به اين ترتيب، درد مرگ براي آني كه مي‌­رود به مراتب كمتر از آني­ست كه مي‌­ماند و با خاري‌­ها و خفت­‌هاي زندگي پنجه در پنجه مي‌­شود…

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا