زن، عشق و شعر در زنجیر طالبان؛ «خاموش‌کردن صدای زن یعنی حذف حقیقت جامعه»

آی‌نور سعیدپور

طالبان با قانون تازه‌ی «تنظیم مشاعره» سرودن شعر عاشقانه، ستایش دختران و پسران و حتا نقد رهبرشان را ممنوع کرده‌اند؛ قانونی که شاعران آن را تلاشی برای خاموش‌کردن صداهای مستقل می‌دانند.

ترنم سیدی، شاعر، در گفت‌وگو می‌گوید «شعر و عشق دو روی یک سکه‌اند. جدایی‌شان ممکن نیست؛ زیرا شعر بدون عشق پژمرده است و عشق بدون شعر ناتمام.»

او باور دارد که این محدودیت‌ها نه‌تنها خلاقیت را در قفس می‌اندازد، بلکه جامعه‌ی ادبی افغانستان را به سکوت، مهاجرت و خودسانسوری بیش‌تر سوق می‌دهد.

سعیدپور: آیا این محدودیت‌ها نوعی تلاش برای خاموش‌کردن صدای زنان در ادبیات نیست؟

سیدی: بله، به‌طور کامل. خاموش‌کردن صدای زن در شعر یعنی حذف بخش بزرگی از حقیقت جامعه. طالبان در این چهار سال نشان داده‌اند که هدف‌شان حذف زنان از اجتماع و راندن آنان به حاشیه است.

سعیدپور: شما به‌عنوان یک شاعر زن، چه دشواری‌هایی را در برگزاری یا شرکت در مشاعره‌ها تصور می‌کنید؟

سیدی: پیش از طالبان انجمن‌های ادبی پررونقی در افغانستان فعال بودند و زنان در کنار مردان حضوری جدی داشتند. اما پس از سلطه طالبان، با قانون‌های زن‌ستیزانه‌شان، زنان از این محفل‌ها نیز محروم شدند.

امروز محدودیت حضور، سانسور، ترس از پیامدها و نادیده‌گرفته‌شدن صدای زنان بزرگ‌ترین دشواری‌هاست.

سعیدپور:  شما در شعرهای تان وضعیت اجتماعی و فرهنگی را نقد هم می‌کنید و دیگر شاعران هم شعرهای انتقادی دارند؛ در حالی که طالبان در قانون «تنظیم مشاعره» انتقاد از رهبرشان را هم ممنوع کرده‌اند. از نگاه شما این اقدام چه معنایی دارد؟

سیدی: این نشان می‌دهد آنان هیچ تحملی برای نقد ندارند و رهبرشان را بالاتر از پرسش و پاسخ قرار داده‌اند؛ چیزی شبیه بت‌سازی.

جالب این‌جاست که مردم تا امروز جز نامی مبهم، چیزی از رهبر نامرئی‌شان ندیده و نشنیده‌اند.

سعیدپور: اگر شاعری برخلاف این قانون شعر بگوید، پیامدهای احتمالی برای او چه خواهد بود؟

سیدی: احتمال سانسور، تهدید، بازداشت یا حتا حذف اجتماعی برایش وجود دارد.

سعیدپور: این محدودیت‌ها چه تأثیری بر جامعه‌ی ادبی و فضای فرهنگی افغانستان خواهد داشت؟

سیدی: جامعه‌ی افغانستان با ورود این گروه غاصب دچار فروپاشی شده است. این قوانین رکود، ترس و مهاجرت ادبی را تشدید می‌کنند. بسیاری از شاعران یا سکوت کرده‌اند یا ناچار به مهاجرت شده‌اند.

سعیدپور: فکر می‌کنید این قانون در درازمدت باعث چه تغییری در نسل آینده‌ی شاعران افغانستانی خواهد شد؟

سیدی: نسل آینده شاید با ترس و خودسانسوری بزرگ شود؛ اما فشار هم‌واره مقاومت پنهانی به‌وجود می‌آورد.

سعیدپور: جامعه‌ی جهانی و نهادهای فرهنگی چه نقشی می‌توانند در پشتیبانی از شاعران، به‌ویژه شاعران زن، ایفا کنند؟

سیدی: این رسالت همه‌ی ماست که در برابر قانون‌های نادرست بایستیم. جامعه‌ی جهانی و نهادهای فرهنگی می‌توانند با ایجاد بستر نشر، پشتیبانی مالی و فراهم‌کردن پناه‌گاه‌های امن ادبی، صدای شاعران افغانستان، به‌ویژه زنان، را زنده نگه دارند.

سعیدپور: اگر روزی شرایط آزادانه‌تر شد، چه چیزهایی را اولین‌بار دوست دارید در اشعار خود بازتاب دهید؟

سیدی: دوست دارم دوباره از عشق، آزادی و زندگی بی‌هراس بنویسم؛ از امیدهایی که امروز سرکوب شده‌اند.

شعر برای من یعنی آزادی و رهایی مطلق، یعنی پرواز بی‌محابا در آغوش آسمان. اولین غزلم از عشق بود و همان‌جا زیبایی رقص واژه‌ها را دیدم. هیچ قانون و گروهی نمی‌تواند مرا از دنیای عاشقانه شعر و ادبیات جدا کند.

شعر در ذات خود از احساس زاده می‌شود؛ احساس عمیقی که گاه نامش «عشق» است. عشق در شعر فقط عشق مجازی و رومانتیک به انسان دیگر نیست، بلکه می‌تواند عشق به زندگی، عشق به آزادی، عشق به میهن، عشق به انسانیت، حتا عشق به خدا و حقیقت مطلق باشد.

لذا ؛ از همین رو در تمام تاریخ ادبیات فارسی از مولانا که عشق را موتور حرکت جهان می‌دانست، تا حافظ که همه چیز را در جام عشق می‌دید، و تا شاعران معاصر که از عشق به وطن و آزادی سخن گفته‌اند: عشق همیشه جوهر شعر بوده است.

اصلا امکان جدایی عشق از شعر وجود ندارد

چون شعر بدون عشق همان است که بدن بدون روح یا پرنده بدون بال. ممکن است کلمه‌ها کنار هم قرار بگیرند؛ اما دیگر شعر نیستند، بلکه جمله‌های خشک و بی‌جان ‌اند.

حتا اشعار حماسی یا اجتماعی هم اگر از عشق به آزادی، عدالت یا انسانیت خالی باشند، ماندگار نمی‌شوند.

و در نهایت میتوان گفت:

شعر و عشق دو روی یک سکه‌اند. جدایی‌شان ممکن نیست؛ زیرا شعر بدون عشق پژمرده است و عشق بدون شعر ناتمام است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا