از ناخن‌کاری در ایران تا بی‌کاری در هرات؛ «این‌جا ماندن برایم زندان است»

حدیث حبیب‌یار

هر صبح زود از خانه بیرون می‌آید و در پس‌کوچه‌های هرات، با احتیاط قدم بر می‌دارد، چادرش را دور صورتش پی‌چانده تا مبادا با کارمندان وزارت امربه‌معروف طالبان روبه‌رو شود. چشم‌هایش این‌‌سو و آن‌‌سو به‌دنبال آرایش‌گاهی می‌چرخد تا هنوز پنهانی کار کند. چند ماه پیش از ایران اخراج شده است. سال‌ها آن‌جا ناخن‌کار بود و مصرف‌های زندگی‌اش را از همین راه تامین می‌کرد. اکنون اما در شهر خودش بی‌کار و بی‌سرنوشت در میان فقر مانده است.

ساناز حسن‌زاده، ۹ سال در ایران زندگی کرده‌ است. دو ماه پیش اخراج شده و به کشورش بازگشته است. زندگی در ایران برایش ساده نبود؛ اما دست‌کم کار می‌کرد و درآمدی داشت. از همان پول کرایه‌ی خانه و مصرف خانواده را می‌داد.

او می‌‌گوید که هر بار که طرحی روی ناخن مشتری می‌زد، حس می‌کرد که آینده‌ای برای خودش می‌سازد؛ اما پس‌از برگشت‌ اجباری تحت حاکمیت طالبان، همه‌چیز را برایش خراب شد. اکنون بیش‌تر روزها در خانه می‌نشیند و می‌گوید که «این ماندن برایم مانند زندان است. در ایران هر روز مشتری داشتم، زن‌ها برای مراسم و جشن‌ها صف می‌کشیدند. این‌جا اما هیچ‌کس جرأت نمی‌کند. همه از طالبان می‌ترسند».

ساناز که همه وسایل کارش را از ایران با خود آورده، می‌گوید هر روز با همان صندوق‌چه‌ی کوچک پر از لاک‌های براق، قلم‌موهای نازک و ابزار ریز ناخن‌کاری خیال‌بافی می‌کند. او افزود: «صندوق‌چه را گوشه‌ی اتاق گذاشته‌ام، زیر لباس‌ها و پتوی کهنه، که کسی آن را نبیند و دردسر نشود. همه‌ی سرمایه‌ی من همین است، اگر از دست برود، دیگر هیچی ندارم».

با وجود ترس، ساناز کوچه‌به‌کوچه دنبال آرایش‌گاه می‌گردد. بعضی جاها هنوز کمی کار می‌کنند؛ اما بیش‌تر آرایش‌گاه‌ها به‌خاطر محدودیت‌های طالبان بسته‌اند و کسی جرأت ندارد کار کند. او می‌گوید: «روزی زنگ یکی از درها را زدم. زنی با چهره‌ی مضطرب جواب داد و با صدای لرزان من را بیرون فرستاد و گفت: اگر بفهمند، همه‌‌ی‌مان گرفتار می‌شویم. متأسفانه کمکی نمی‌توانم. همان لحظه حس کردم همه امیدم رفت».

این دختر ۲۵ ساله در حالی‌که دست‌هایش را  نشان می‌دهد، بیان می‌کند که ناخن‌های خودش را کوتاه کرده بود؛ چون می‌ترسید که در مرز طالبان او را به‌خاطر ناخن‌هایش بازداشت کنند. او می‌گوید: «خبرها را می‌شنیدم و فکر می‌کردم در هرات طالبان، ناخن‌هایم را بهانه کنند و بازداشتم کنند. منم با اصرار مادرم کوتاه کردم؛ ولی هرگز در برابر رویایم کوتاه نمیایم».

ساناز ادامه می‌دهد که همیشه در ذهنش روزهای ایران را مرور می‌کند، زمانی که برای عروس‌ها طرح می‌زد و مشتری‌ها او را تشویق می‌کردند. او با حسرت می‌گوید: «مشتری‌ها همیشه می‌گفتند دست‌های هنرمند، اما این‌جا هیچ‌کس کارم را نمی‌شناسد و حس می‌کنم همه درها به رویم بسته شده‌اند».

ساناز در حالی که دستانش را می‌فشارد، ادامه می‌دهد که گاهی، هنگامی که زن‌ها جمع می‌شوند و از زیبایی حرف می‌زنند، دوستان‌اش از او می‌خواهند که ناخن‌شان را درست کند. وی افزوده که با «دل‌واپسی» در اتاقی تاریک پرده‌ها را می‌کشد و بی‌صدا شروع به کار می‌کند. زمانی‌که لاک روی ناخن مشتری می‌نشیند، دلش پر از شادی می‌شود؛ انگار دوباره نفس می‌کشد؛ اما ترس همیشه هم‌راهش است. او می‌گوید: «یک بار یکی از همسایه‌ها صدای خنده ما را شنید، تا صبح خوابم نبرد که نکند شک کرده باشد.»

با این‌که مشتری‌های مخفیانه دل‌گرمش می‌کنند، ساناز با نگرانی می‌گوید: «ممکن است روزی طالبان در بزنند و همه چیز خراب شود. آن‌وقت نه من می‌مانم و نه صاحب‌خانه. همین ترس سبب شده که اصلاً این کار را در خانه انجام ندهم».

ساناز گفته است که هر شب به روزهای ایران فکر می‌کند؛ روزهایی که نه تنها کار می‌کرد، بلکه هویت و استقلال خودش را داشت. او می‌گوید: «زمانی پول درمی‌آوردم و با دست خودم به خانه می‌فرستادم، حس غرور عجیبی داشتم. این‌جا اما از همون روز نخست همه چیز فرق کرد. طالبان نه تنها کار؛ بلکه رؤیاهای زن‌ها را هم ممنوع کرده‌اند».

هر صبح دوباره به کوچه‌ها می‌رود و دنبال تابلویی می‌گردد که شاید هنوز پنهانی باز باشد. خودش را دل‌گرم می‌کند و می‌گوید: «باید جایی پیدا کنم. نمی‌توانم تسلیم شوم».

در ادامه این دختر جوان می‌گوید که حتا اگر کارش مخفی باشد، حتی اگر خطرش زیاد باشد، او تصمیم دارد دوباره از هنر دست‌هایش کار بگیرد. ساناز زمانی‌که از آینده حرف می‌زند، لبخندی روی لبانش نقش می‌بندد و آرام می‌گوید: «آرزو دارم روزی دوباره تابلوهای آرایش‌گاه‌ها در شهر روشن شود و من بدون ترس کنار زن‌های دیگر کار کنم.»

نگاهش لحظه‌ای روی کوچه‌ی نسبتاً خاموش و رفت‌وآمد اندک افراد آن می‌ماند. بعد آهسته برمی‌گردد و به خانه می‌رود؛ جایی که میان دیوارهای بسته، رؤیایش هنوز زنده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا