میان محدودیت و انتظار؛ امید دختران برای بازگشت به دانش‌گاه کم‌رنگ‌تر شده است

آی‌نور سعیدپور

با گذشت هر روز، امیدها برای بازگشت دختران به مکان‌های آموزشی در افغانستان کم‌رنگ‌تر می‌شود. آنان در میان سرکوب طالبان و سکوت جهان، روزگار خود را در وضعیتی دشوار و میان ابهام و بی‌سرنوشتی سپری می‌کنند. دخترانی که با وجود مشکل‌های شدید اقتصادی و فقر، هرگز دست از آموزش برنداشته و برای دست‌یابی به آینده‌ای روشن‌تر تلاش کردند؛ اکنون با حاکمیت طالبان، نسلی از آنان بار دیگر از متن جامعه به حاشیه رانده شده و صدای‌شان در چهاردیواری خانه خفه شده است.

شماری از دانش‌جویان می‌گویند که با افزایش محدودیت‌ها بر فعالیت‌های زنان در همه حوزه‌ها، امیدشان به آموزش و بازگشت به دانش‌گاه‌ها کم‌رنگ شده است. آنان می‌افزایند که طالبان در بیش از چهار سال گذشته محدودیت‌ها را بر همه بخش‌ها گسترش داده و هیچ نشانه‌ای از بازگشت دختران به مرکزهای آموزشی وجود ندارد.

نازیه، یکی از میلیون‌ها دختری است که با دشواری‌های اقتصادی به تحصیل ادامه داده تا به یکی از دانش‌گاه‌های دولتی افغانستان راه یابد. پدرش کارگر روزمزد است و درآمد روزانه‌اش تنها ۳۰۰ افغانی است که باید با آن تمام هزینه‌های زندگی را تأمین کند. البته پدرش تنها در بهار و تابستان کار دارد و تقریبا پنج ماه در سال بدون درآمد است. با این وضعیت، نازیه، خواهر و برادرانش مجبور اند با حداقل منابع به تحصیل ادامه دهند.

او، باشنده‌ی کابل و ۲۲ساله است. نازیه می‌گوید که همه دشواری‌ها را به امید رسیدن به روزهای بهتر تحمل کرده است. برای تأمین هزینه‌های آموزش، هم‌زمان با مکتب و دانش‌گاه، قالین‌بافی و خامک‌دوزی کرده تا با پول اندکی که به دست می‌آورد کرایه‌ی موتر، کتاب، قلم، کتاب‌چه و فیس ماهانه‌ی مرکز آموزشی‌اش را پرداخت کند.

او، نصف روز را به مکتب می‌رود و نصف دیگر را به کار مشغول است تا شانه‌ای برای پدر باشد و سنگینی هزینه‌های زندگی را سبک‌تر کند. شب‌های زیادی تا نزدیک صبح بیدار مانده تا درس بخواند. در یکی از مکتب‌های دولتی دانش‌آموز ممتاز صنف بوده است. نازیه با علاقه زیاد به درس‌هایش ادامه داده، هرچند با امکانات بسیار اندک از جمله نبود آموزگار، ساختمان‌های معیاری و مواد آموزشی مناسب روبه‌رو بوده است.

پس از پایان مکتب، نازیه به دانش‌گاه پل‌تخنیک کابل راه یافت و چهار سمستر درس خواند؛ اما در ۲۰ دسامبر ۲۰۲۲ با فرمان طالبان مبنی بر بسته‌شدن دانش‌گاه‌ها، از ادامه‌ی آموزش بازمانده است. او، می‌گوید این تصمیم، تمام تلاش‌ها و شب‌های بیداری‌اش را «هیچ و نیست» کرده و همه هدف‌هایش اسیر این فرمان شده است.

او، وضعیت کنونی خود را چنین بیان می‌کند: «این روزها هیچ انگیزه و امیدی به زندگی و هیچ چیز دیگر وجود ندارد. هیچ امیدی نیست که به زندگی ما انگیزه خلق کند یا هر آن چیزی دیگری که ما را به زندگی امیدوار کند. گاهی من حتی فراموش می‌کنم که امروز چندشنبه است، کدام روز و کدام ماه است؟ به نظرم این وضعیت برای دختری که ۲۱ یا ۲۲ سالش است بسیار سخت و سنگین است.»

جنگ‌های داخلی و بی‌ثباتی سیاسی و اقتصادی سبب شده افغانستان از دهه‌ها پیش درگیر فقر باشد. بر بنیاد داده‌های برنامه جهانی غذا، افغانستان با «داغ‌ترین» نقطه گرسنگی در جهان دست‌وپنجه نرم می‌کند. این وضعیت با حاکمیت طالبان و هم‌زمان کاهش یا قطع کمک‌های انسان‌دوستانه و توسعه‌ای کشورها و سازمان‌ها، وخیم‌تر شده است؛ بیش از ۲۳ میلیون جمعیت افغانستان، یعنی تقریباً نیمی از مردم، برای ادامه‌ی زندگی به کمک‌های انسانی نیاز دارند. بحران بشری بیش از همه زنان و کودکان، به‌ویژه خانواده‌هایی که تحت سرپرستی زنان اند، را تحت تأثیر قرار داده است.

داده‌های صندوق حمایت از کودکان سازمان ملل متحد (یونیسف) نیز، نشان می‌دهد که فقر یکی از اصلی‌ترین علل محرومیت کودکان افغانستانی از آموزش است و دختران بیش از پسران از آن آسیب دیده‌اند.

نرگس احمدی، دانش‌جوی سال دوم دانش‌کده‌ی خبرنگاری دانش‌گاه هرات، نزدیک به سه سال از تحصیل بازمانده است. او، می‌گوید اگر این محدودیت‌ها وضع نمی‌شد، اکنون از دانش‌گاه فارغ شده و می‌توانست به هدف‌هایش در مسیر اطلاع‌رسانی دست یابد. نرگس، می‌گوید که با وجود مشکل‌های اقتصادی، آماده‌سازی کانکور و دوره‌های تقویتی را با دشواری‌های فراوان پشت سر گذاشته است.

او می‌افزاید که گاهی حتا هزینه‌ی ثبت‌نام در مرکزهای آموزشی را نداشته و همه این چالش‌ها را تنها برای موفقیت در دانش‌گاه تحمل کرده است. نرگس با ناراحتی می‌گوید: «با هزار سختی و فقر آمادگی کانکور گرفتم که روزی به ژورنالیزم قبول شوم و یکی از خبرنگاران مطرح افغانستان شوم؛ حتی روزهایی یادم است که بدون فیس، از پشت پنجره درس‌ها را با صدای استاد نوت می‌گرفتم و اجازه ورود به صنف را نداشتم.»

با وجود فقر، امید و هدف‌های نرگس او را سرپا نگه داشته بود تا در برابر همه دشواری‌ها مقاومت کند. اما حاکمیت طالبان، روند زندگی‌اش را دگرگون کرده و او را زمین‌گیر ساخته است. به گفته‌ی نرگس، محرومیت از آموزش سبب شده دختران و زنان بیش از هر زمان دیگر در معرض خشونت‌های خانگی و ازدواج‌های اجباری قرار بگیرند: «ما حتا اجازه نداریم به بیرون گشت‌وگذار کنیم چه برسد به این‌که بتوانیم هدفی داشته باشیم و برای آن تلاش کنیم. در هر جای جهان دانشجویان افتخارآفرین هستند و در جامعه جایگاه خاصی دارند؛ اما در کشور ما به دانشجویان دختر به چشم یک برده دیده می‌شود که فقط ازدواج کند، در آشپزخانه مشغول باشد و طفل به دنیا بیاورد.»

رویا، دانش‌جوی دانش‌گاه کابل، نزدیک به یک سال است که از ادامه‌ی آموزش محروم مانده؛ محرومیتی که نه‌تنها روند آموزشی او را متوقف کرده؛ بلکه مسیر آینده‌اش را در هاله‌ای از ابهام فرو برده است. او، شاهد بوده که هم‌صنفان و دوستانش یکی‌یکی امید خود را از دست می‌دهند و از مسیر تحصیل فاصله می‌گیرند.

او، می‌گوید در این مدت تمام مقرراتی را که برای حضور دختران در دانش‌گاه‌ها تعیین شده بود، رعایت کرده‌اند، اما با وجود این دانش‌گاه هم‌چنان بسته مانده است. «تنها خواهش ما این است که دروازه‌ی دانش‌گاه‌ها را باز کنند تا بتوانیم درس خود را ادامه بدهیم.»

رویا با فشارهای روانی ناشی از توقف ناگهانی تحصیل، محدودیت‌های روزمره و نبود چشم‌انداز روشن، دست‌وپنجه نرم می‌کند. او می‌گوید احساس می‌کند زمان بدون فرصت پیشرفت از دستش می‌رود. خشونت، محدودیت و بی‌ثباتی زندگی بسیاری از زنان و دختران را در افغانستان تحت تأثیر قرار داده و امید او هر روز کم‌رنگ‌تر می‌شود. با این حال، تنها چیزی که حفظ کرده، همین امید است؛ امیدی که اگر خاموش شود، آخرین پیوند او با آینده از بین خواهد رفت.

عایشه، دانش‌جوی رشته قابله‌گی در کابل، نزدیک به یک سه است که از ادامه آموزش محروم مانده؛ محرومیتی که مسیر حرفه‌ای او را که با آرزوی پزشک‌شدن و کمک به کاهش مرگ‌ومیر زنان آغاز شده بود، نیمه‌کاره گذاشته است. او می‌گوید زمانی که وارد این رشته شد، تنها هدفش این بود که بخشی از نظام بهداشتی فرسوده افغانستان را تقویت کند و جان مادرانی را نجات دهد که هر روز در نبود پرسنل زن مناسب، با خطر مرگ روبه‌رو استند.

اما اکنون خود عایشه به چرخه‌ای از محدودیت‌ها گرفتار شده است؛ چرخه‌ای که نه‌تنها تحصیل او را متوقف کرده؛ بلکه آزادی رفت‌وآمد و زندگی روزمره‌اش را نیز محدود ساخته است. او، می‌گوید که بسته‌بودن دروازه‌های مرکزهای آموزشی، تنها آینده او را قربانی نکرده، بلکه پیامدهای آن در نظام سلامت کشور آشکارتر از همیشه دیده می‌شود. در کشوری که یکی از بالاترین نرخ‌های مرگ‌ومیر مادران و نوزادان را دارد، نبود پزشکان و قابله‌های زن، به‌طور مستقیم بر جان هزاران زن تأثیر می‌گذارد.

به گفته عایشه: «ما به داکتر زن نیاز داریم. که‌ آنان را از مرگ نجات می‌دهد؟ میزان مرگ‌ومیر نوزادان و مادران بالا می‌رود.»

این نگرانی، دغدغه‌ای فردی نیست؛ بلکه بازتاب وضعیت بحرانی نظام بهداشتی افغانستان است که بدون حضور نیروی متخصص زن، توان رسیدگی به نیازهای حیاتی زنان را ندارد.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا