خاطره‌ای از سقوط کابل؛ «همه‌ چیز در چند ساعت فروریخت»

حدیث حبیب‌یار

سقوط سریع کابل و روی‌کارآمدن طالبان پس از دو دهه، برای بسیاری از شهروندان افغانستان به ویژه کابلیان رویداد باورنکردنی بوده است. بسیاری از پایتخت‌نشینان ۱۵ اگست ۲۰۲۱، مانند هرروز عادی دیگر برای رسیدگی به فعالیت‌های روزمره‌ی شان از خانه بیرون شده بودند؛ اما پس از چند ساعت با خبر سقوط کابل به خانه بازگشتند.

هدیه صاحب‌زاده، یکی از فعالان حقوق بشر که هشت سال در بخش فعالیت‌های مختلف مدنی و حقوق بشری فعالیت کرده، می‌گوید که رویدادهای روز سقوط را هرگز فراموش نمی‌تواند و این رویداد تاثیر بزرگی بر زندگی‌اش گذاشته است. 

حبیبیار: نخست از همه دوست داریم که در مورد فعالیتهای حقوق بشری شما بشنویم.

صاحبزاده: من هدیه صاحب‌زاده، فعال حقوق بشر و مدافع حقوق زنان هستم. تحصیلاتم را در رشته‌ی حقوق و علوم سیاسی به پایان رساندم و بیش‌تر از هشت سال در کنار فعالیت‌های مدنی، برای ارتقای آگاهی زنان در حوزه‌های حقوق، مشارکت اجتماعی و سیاسی کار کرده‌ام.

در سال‌های پیش از سقوط کابل، با نهاد خدماتی «جوانان افغانستان» در بخش مبارزه با تبعیض جنسیتی در نهادهای امنیتی، به‌ویژه قومندانی امنیه و در ساحه‌ها و حومه‌های کابل فعالیت داشتم. این نهاد تحت حمایت برنامه‌ی انکشافی ملل متحد، یونیسف و دیگر سازمان‌های بین‌المللی کار می‌کرد.

حبیبیار: روز ۱۵ اگست ۲۰۲۱ کجا بودید و چه میکردید؟

صاحبزاده: آن روز در دفتر کارم مصروف آماده‌سازی یک کارگاه آموزشی برای گروهی از زنان در حوزه‌های امنیتی بودم. در همان زمان خبرها یکی پس از دیگری رسید. ابتدا باورم نمی‌شد که طالبان به دروازه‌های کابل رسیده باشند؛ اما صدای شلیک‌ها و بی‌نظمی خیابان‌ها نشان می‌داد که این شایعه نیست. در کنار این، من سمستر اول دوره‌ی کارشناسی ارشد در بخش روابط بین‌الملل نیز مصروف درس بودم.

حبیبیار: نخستین واکنش شما به سقوط کابل چه بود؟

صاحبزاده: نخستین واکنشم ترکیبی از ترس، ناباوری و یک حس سنگین از پایان یک دوره بود. همه ‌چیز مثل یک کابوس بود که باور کردنش برایم بسیار دشوار بود.

حبیبیار: اکنون چهار سال از سقوط کابل میگذرد؛ چه رویدادهای را از آن روز تا اکنون بهخاطر دارید؟

صاحبزاده: تصویرهای واضحی از روز سقوط کابل در ذهنم حک شده است. زن جوانی که با چشمان اشک‌آلود از من پرسید «دیگر می‌توانم به دانش‌گاه بروم»؟ در آن لحظه هیچ پاسخی برایش نداشتم. هنوز آن روز در ذهنم است.

حبیبیار: آیا فکر میکردید که طالبان به این سرعت وارد کابل شوند؟

صاحبزاده: صادقانه بگویم، هرگز انتظار چنین سرعتی را نداشتم. فکر می‌کردم شاید چند ماه یا حتا چند هفته فرصت داشته باشیم؛ اما همه‌چیز در چند ساعت فرو ریخت.

حبیبیار: سقوط کابل چه تغییرهای در زندگی روزمره و کار شما به عنوان فعال حقوق بشر ایجاد کرد؟

صاحبزاده: سقوط کابل زندگی مرا زیر و رو کرد. از یک فعال حقوق بشر که در میان زنان در حوزه‌های امنیتی کار می‌کردم و سرپرست یک گروه ۲۰نفره از خانم‌ها بودم، به فردی تبدیل شدم که برای امنیت خود و دیگران باید پنهان می‌شد. رفت‌وآمدم محدود شد، جلسه‌های حضوری به‌طور کامل قطع شد و حتا از دفترم تماس گرفتند که دیگر به آن‌جا نروم چون خطر حمله‌ی طالبان وجود داشت. دروازه‌های دانش‌گاه نیز بسته شد و ما در بلاتکلیفی کامل ماندیم.

حبیبیار: بعد از آن روز، شخصاً چه محدودیتها یا تهدیدهایی را تجربه کردید؟

صاحبزاده: تهدیدهای مستقیم و پیام‌های هشدارآمیز دریافت کردم. هم‌واره زیر سایه‌ی ترس از تعقیب و بازداشت زندگی می‌کردم. تعدادی از هم‌کارانم بازداشت شدند و شماری دیگر برای نجات جان‌شان کشور را ترک کردند. این موضوع فشار روحی بسیار بزرگی برای من بود.

حبیبیار: در آن روزها فعالیتهای حقوق بشریتان را چطور ادامه دادید یا آیا مجبور به توقف شدید؟

صاحبزاده: فعالیت‌های حقوق بشری را دیگر نمی‌توانستم در فضای عمومی ادامه دهم. بخشی از کار را به‌صورت آنلاین و مخفیانه پی گرفتم؛ اما خطر برای زنان فعال بسیار بالا بود. در واقع باید بگویم که بیش‌تر در خفا و با احتیاط شدید ادامه دادم.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا