بدون کار و سرپناه؛ روایت زنانی که با دستان خالی از ایران به افغانستان اخراج شدند
آینور سعیدپور

در ماههای اخیر، کشورهای همسایهی افغانستان – بهویژه ایران و پاکستان – روند بازگرداندن مهاجران افغانستانی را شدت بخشیدهاند. در این میان، زنان و دخترانی که از جنگ، فقر و محدودیتهای گسترده در افغانستان گریخته بودند، ناچار شدهاند بار دیگر به سرزمینی بازگردند که نهتنها هیچ پناهی برایشان ندارد؛ بلکه ابتداییترین حقوق انسانی آنان نیز از سوی طالبان نادیده گرفته میشود.
شماری از این زنان سرپرست خانوادهاند؛ زنانی که بدون پشتیبانی، شغل یا سرپناه، با دستان خالی به افغانستان بازگردانده شده اند. آنان در بازگشت، با واقعیت تلخ بیسرنوشتی، فقر، و فقدان حمایتهای دولتی یا نهادهای بینالمللی روبهرو اند.
روایت نوریه؛ بازگشت با دستان خالی
نوریه، یکی از صدها زنی است که پس از سالها زندگی در ایران، یک ماه پیش به همراه شش فرزندش از سوی نیروهای امنیتی آن کشور اخراج شده است.
این زن، سرپرستی خانوادهای هفتنفره را برعهده دارد و میگوید هنگام اخراج، نیروهای پلیس ایران حتا به آنان اجازه ندادند وسایل خانه و اموال شان را جمع کنند.
او میگوید که تنها با چند دست لباس از ایران اخراج و به افغانستان بازگشته اند. در این مدت در خانهی دوستان و اقارب دورونزدیک زندگی کرده؛ اما در مورد آینده همه چیز برایش مبهم است. او نمیداند که چگونه در کشوری به زندگی ادامه بدهد که حتا از حق گشتوگذار آزادانه نیز محروم است.
نوریه، که در ایران در کارخانههای بستهبندی و زمینهای کشاورزی کار میکرده، میگوید از هیچ شغل شرافتمندانهای دریغ نداشته است. او حتا در خانههای شهروندان ایران برای شستن لباس، پاککاری و دیگر کارها کارگری میکرد تا مخارج خانوادهاش را تأمین کند.
اما اکنون در افغانستان، با آنکه همچنان توان کار دارد، هیچ فرصت شغلی برایش وجود ندارد. او با چشمانی پر از اشک میگوید: «سرپرست هفت-هشتنفره استم. همه چیز به دوش منه: دوا، داکتر، لباس، نان، خانه. یک ماه است دنبال کار استم، اما هیچی پیدا نشد. نمیدانم چطور باید ادامه بتم.»
زهرا؛ مادر شش کودک، بیخانه و بینان
زهرا نیز زنی دیگر است که به تازگی از ایران بازگردانده شده است. او شش فرزند دارد و بزرگترین آنان، یک پسر پانزدهساله، پیش از او اخراج شده بود. او میگوید که پلیس ایران پسرش را لتوکوب کرده و پایش شکسته است.
زهرا میگوید در ایران در شرکتهای تولیدی کار میکرد و با کارگری، زندگی را میچرخاند؛ اما پس از بازگشت به افغانستان، نه خانهای دارد، نه زمینی که بتواند چادری برای پناه برپا کند. با صدایی بغضآلود میگوید: «پلیس ما را بیرون کرد. حالی مره غم ببرده که چطور کنم. بخدا یک زمینی در اینجا ندارم که حتا چادر مه بندازم که گذارهی ما شود.»
بازگشت زنان مهاجر به افغانستان در حالی ادامه دارد که این کشور یکی از بدترین وضعیتهای حقوق بشر برای زنان را تجربه میکند. طالبان، بسیاری از آزادیها و حقوق ابتدایی زنان را محدود کردهاند: ممنوعیت آموزش، منع کار در بسیاری از نهادها، محدودیت در رفتوآمد، و نبود فرصتهای اقتصادی برای زنان، افغانستان را به محیطی ناامن برای زنان تبدیل کرده است.
در کنار این چالشها، بیثباتی اقتصادی، نبود خدمات اجتماعی، و کمبود کمکهای انساندوستانه، وضعیت بازگشتکنندگان – بهویژه زنان – را وخیمتر کرده است. زنان سرپرست خانواده، پس از بازگشت، در صف اول فقر، گرسنگی و بیخانمانی قرار دارند.
در حالیکه جامعهی جهانی بر لزوم پشتیبانی از حقوق زنان در افغانستان تاکید دارد؛ اما برای زنانی که از کشورهای همسایه اخراج میشوند، هیچ برنامهی مشخص حمایتی وجود ندارد. روایت نوریه و زهرا تنها گوشهای از بحران انسانی بزرگتری است که هر روز در مرزها و شهرهای افغانستان در حال رخ دادن است.