دختران، رنگ و روزنهای به رهایی؛ بازتاب زندگی در تابلوهای نقاشی در کابل
آینور سعیدپور

رنگ، نور، سکوت در بازتابی روی تابلوها بر دیوار آویخته شده اند و دختران آهستهآهسته میان قابها قدم میزنند. کسی ایستاده، چشم دوخته به زنی در برقع که در دل طبیعت ایستاده؛ کسی دیگر، پنسلکاری دقیقی را تماشا میکند و آرام میگوید: «کلشان مقبول است… ولی پیسه ندارم».
اینجا، سالنی کوچک در کابل است که برای دو روز، به رنگ پناه داده است. جایی که نقشها و طرحها بر دیوارها میدرخشند و با تماشاگران خاموششان بیصدا گفتوگو میکنند. این، یک نمایشگاه نقاشیست؛ اما برای دختران افغانستانی، چیزی فراتر از آن.
در شهری که تنفس فرهنگی با محدودیت، ناداری و ترس گره خورده، هر رویداد کوچک فرهنگی، مقاومتیست آرام؛ اما پرمعنا. این نمایشگاه، از آن مقاومتهاست؛ تابلوهایی از دختران نقاشی که نه تنها اثرهای شان را به نمایش گذاشتهاند؛ بلکه بخشی از رنج، امید و خاطرههای شان را هم به دیوار کوبیدهاند.
نوریه، دختر ۲۲سالهای از کابل، با مادرش آمده. نه خریدار است، نه نقاش. فقط آمده که ببیند، در رنگها غرق شود و برای ساعتی، پایتخت تیرهروزش را فراموش کند.
او آهسته میگوید:«خیلی خوش شدم که آمدم. هرچند زیاد از نقاشی نمیفهمم؛ ولی این تابلوها آدم را به فکر میبرند… یک لحظه حس میکنی جای دیگهای هستی».
دورتر از او، فرشته، روبهروی تابلویی ایستاده که زنی در دل طبیعت ایستاده؛ برقع بر سر؛ اما آرامشی در چهره. نگاهش خیره مانده. میگوید تابلو را دوست دارد؛ اما توان خریدش را ندارد.
با انگشتش به سمت دیگر سالن اشاره کرده و میگوید: «او زن برقعدار خوشم آمده. چند تابلوی دیگه هم؛ ولی قیمتشان زیاده. حالی فقط میبینمشان…»
این نمایشگاه فقط برای دیدن نیست. برای شماری از دخترانی که تابلوهایشان را آوردهاند، این نقاشیها نه تنها اثر هنری، که فریاد خاموشیست. یکی از نقاشان میگوید که زمانی دانشجو بوده؛ اما با بسته شدن دانشگاهها، نقاشی برایش شده پناهگاه.
او نخواست نامی از او در گزارش گرفته شود و در مورد کارهایش چنین گفت: «نقاشی برم فقط یک راه مانده برای زندهگی؛ چیزیست که هنوز از من نگرفتهاند.»
در نبود فضای آموزشی، هنر برای بسیاری از دختران در افغانستان، به آخرین دریچهی نفسکشیدن تبدیل شده است. اکنون آموزش نقاشی و خطاطی، از اندک فرصتهای یادگیری باقیمانده با محدودیتهایی برای آنان است. آنان میگویندکه نقاشی برای شان تنها سرگرمی نیست؛ بلکه شکل دیگری از ایستادگیست. شکل دیگری از بودن.
برگزارکنندگان این نمایشگاه میگویند که هدف شان تنها فروش تابلوها نیست؛ بلکه ایجاد فضاییست برای تشویق، برای ابراز، برای ماندن در صحنه. هر تابلو، هر بازدیدکننده، هر نگاه خیرهی چند دقیقهای، بخشی از زنده نگه داشتن هنریست که هنوز فراموش نشده است.
دختران در میان ردیفی از تابلوهای رنگارنگ قدم میزنند، گاهی کسی میخندد، گاهی کسی در سکوت خیره میماند. میان قابها، میان رنگها، میان اندوهی که این بار با رنگ نقاشی شده است.