شغل پنهانی نفیسه در خانواده‌ی مرد‌سالار: داشتن تلفن همراه برای دختر ننگ است

حدیث حبیب‌یار

پیش از آن‌که آفتاب از پشت کوه‌های بلند‌ی هرات سر بزند، نفیسه از خواب برمی‌خیزد تا شغل پنهانی‌اش را آغاز کند؛ شغلی که نه برای مکتب است و نه برای بازی‌های کودکی‌اش؛ بلکه تلاشی‌ست برای زنده ماندن و ساختن آینده‌ای بهتر. در خانه‌ای که داشتن تلفن همراه برای دختران «ممنوع و ننگ» شمرده می‌شود، او تلفن ساده‌اش را پنهانی روشن می‌کند و وارد دنیای فروش آنلاین کردیت کارت می‌شود. هرچند رویاهایش در دنیای واقعی خاموش شده‌اند؛ اما پشت سیم‌های روشن تلفن، هنوز به دنبال آرزوهایش قدم برمی‌دارد.

نفیسه روان، ۱۴ ساله و باشنده‌ی هرات است. در ماه‌های نه چندان دور، دانش‌‌آموز ممتاز صنف ششم در یکی از مکتب‌های دولتی بود؛ اما با شروع سال نو آموزشی، او نیز مانند هزاران دختر دیگر در افغانستان، نامش از فهرست دانش‌آموزان خط خورد. تصمیمی که از سوی مقام‌های طالبان گرفته شده و تمام درهای آموزش را به رویش بسته است.

بانو روان، با آن‌که مکتب به رویش بسته شده و رویاهایش رنگ باخته‌اند، اکنون در خفا، با تلفنی که در گوشه‌ای از خانه پنهان کرده، وارد دنیای فروش آنلاین شده است. او با دستانی لرزان و نگاهی نگران، کردیت کارت می‌فروشد؛ به مشتریانی که هرگز چهره‌‌یشان را نمی‌بیند.

نفیسه که شغل‌اش را بسیار دشوار توصیف می‌کند، می‌گوید در خانواده‌ای به‌شدت «زن‌ستیز و مردسالار» زندگی می‌کند و داشتن تلفن همراه برای دختران و زنان در این خانواده «عیب بزرگ و ننگ» پنداشته می‌شود. بانو روان می‌گوید: «پدر و برادرانم با کار کردن زن و داشتن تلفن همراه مخالف‌اند. در خانواده‌ای که زندگی می‌کنم، با من مانند یک نوکر یا کنیز رفتار می‌شود. می‌دانم اگر از شغلم باخبر شوند، مانعم خواهند شد. به همین دلیل مجبورم پنهانی کار کنم.»

نفیسه افزوده که این شغل را پس‌از محروم شدن از مکتب و با هزینه‌ی ۵ هزار افغانی شروع کرده است. نفیسه می‌گوید: «من امسال از رفتن به مکتب محروم شدم. هیچ راهی برای کسب درآمد نداشتم. با هزینه‌ی پنج هزار افغانی شروع به فروش کریدت کارت کردم. پنهانی مبایل ساده‌ای گرفتم و یک هزار افغانی کریدت خریدم».

این فروشنده‌ی دختر هم‌چنین بیان کرده که دوستان و آموزگارانش در فروش سریع کردیت به او کمک می‌کنند و همین حمایت‌ها سبب شده تا به‌تدریج در میان بیش از ۲۰۰ زن شناخته شود و شغلش رونق بگیرد. نفیسه گفته است: «اکنون کارم بهتر شده است. دوستانم زنده باشند در هرجای من را معرفی کردند و اکنون مشتری‌های دایمی دارم و از بابت فروش دلم یک ذره جمع است».

بانو روان که روزی آرزو داشت پزشک یا آموزگار شود، با نگرانی می‌گوید که به‌دلیل ترس از باخبر شدن خانواده‌اش از شغلش و از دست دادن آن همواره در اضطراب و پریشانی به‌سر می‌برد. وی گفته که اما چاره‌ای جز این شغل ندارد؛ چراکه این تنها راهی‌ست که توسط آن می‌تواند اندکی برای آینده‌ای بهتر پس‌انداز کند.

بانو روان هم‌چنین می‌گوید که علاوه‌بر مشکلات و فشارهای خانوادگی در دنیای مجازی نیز با چالش‌هایی جدی از جمله مزاحمت‌های آنلاین و تماس‌های ناگهانی و آزاردهنده از سوی مردان ناشناس مواجه است. او می‌افزاید: «فضای مجازی نیز برای ما زنان امن نیست و ترس از مزاحمت‌های آنلاین همواره همراهم است».

نفیسه می‌افزاید که اگر با این‌همه چالش و محدودیت روبه‌رو نبود، شاید اکنون درآمد بیش‌تری داشت و زودتر به رویاهایش می‌رسید. او می‌گوید: «کاش تنها ظلم‌های پدر و برادرم بود. زن در افغانستان در هر گوشه‌ای با آزار و اذیت روبه‌رو است. روز کار می‌کنم؛ اما شب‌ها مجبورم به‌خاطر تماس‌های بی‌مورد، به‌ویژه از سوی مردان، و هم‌چنین ترس از خانواده، موبایلم را خاموش کنم. مطمئنم اگر شب هم می‌توانستم کار کنم، درآمد بهتری داشتم».

این فروشنده آرزو دارد تا روزی بتواند که دور از خانواده و جامعه‌ی مردسالار‌ زندگی کند و در رفاه و آسایش برای تحقق رویایش تلاش کند. او هم‌چنان در پیامی از رهبر گره طالبان می‌خواهد که دروازه‌های مکتب را به روی دختران بالاتر از صنف ششم باز کند و با سرنوشت میلیون‌ها دختر افغانستانی «بازی» نکند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا