زنان زیر بار فشار‌‌های روانی در بغلان؛ «هیچ امیدی در زندگی نداریم»

حدیث حبیب‌یار و بانو شیرزاد

چهار سال محرومیت از آموزش و کار، همراه با خشونت‌های خانوادگی و مشکلات اقتصادی، زنان افغانستانی را با بحرانی روانی روبه‌رو کرده است. شماری از آنان در بغلان می‌گویند که زندگی‌شان به «کابوسی شبانه‌روزی» بدل شده و احساس بی‌سرنوشتی و درماندگی سراسر وجودشان را فراگرفته است.

زهره، یک دختر جوان و باشنده‌ی بغلان است. او چهار سال پیش با بسته‌شدن دروازه‌های مکتب‌ از سوی طالبان، زندگی‌اش را دگرگون‌شده می‌بیند. زهره اکنون به‌دلیل افسردگی و مشکلات روحی و روانی شدید در یکی از مرکزهای درمانی به‌‌سر می‌برد.

او می‌گوید خانواده‌اش نگران وضعیت روانی او هستند و امیدش به زندگی روزبه‌روز کم‌رنگ‌تر می‌شود. زهره گفت: «از زمانی‌که مکتب نمی‌روم، زندگی‌ام مثل زندان شده، هیچ انگیزه‌ای ندارم و هیچ آرزویی هم در سرم نیست».

پیش از بسته شدن مکتب‌ها، زهره دانش‌آموز ممتاز بوده است. او در آزمون‌هایش همیشه رتبه‌ی برتر را کسب می‌کرد و برای آینده‌اش برنامه‌های زیادی داشت؛ اما با محرومیت از آموزش، همه‌ی آرزوها و برنامه‌هایش ناگهان فرو ریخت.

اکنون زهره بیش‌تر زمانش را در اتاقی در بیمارستان می‌گذراند و از فعالیت‌های اجتماعی فاصله گرفته است. حتی انجام کارهای روزمره برایش دشوار شده و گاهی نمی‌تواند با اعضای خانواده ارتباط برقرار کند.

این دختر جوان می‌گوید که فشار روانی تنها به دلیل محرومیت از درس نیست؛ بلکه نبود امید به آینده و نبودن نهاد‌های حامی نیز حال او را وخیم‌تر کرده است. او می‌گوید که نمی‌داند چگونه از این وضعیت بیرون شود و هر روز احساس می‌کند که در یک «چرخه‌ی بی‌پایان» گرفتار شده است.

خانواده‌ی او با ابراز نگرانی می‌گویند که با گذشت هر روز وضعیت زهره بدتر می‌شود. آنان می‌افزایند: «وقتی درس و کار منع شد، زهره که همیشه اول نمره بود، کم‌کم گوشه‌گیر شد و امروز به جایی رسیده که ناامید است و گاهی به خود آسیب می‌زند».

عکس: بی‌بی‌سی

نه‌تنها دخترانی که از حق آموزش محروم مانده‌اند؛ بلکه زنان نان‌آور خانواده نیز با مشکلات روانی روبه‌رو هستند. فشار تأمین معاش، نگهداری از فرزندان و زندگی در شرایط سخت اقتصادی، بار روانی سنگینی بر دوش آنان گذاشته است. نبود حمایت خانواده و جامعه، همراه با محدودیت‌های اجتماعی، احساس تنهایی و ناامیدی را در آنان تقویت کرده و سلامت روان‌شان را تهدید می‌کند.

پلوشه، زن ۳۱ ساله و مادر چهار کودک، پس از فوت شوهرش مسئولیت  خانواده را به‌تنهایی بر دوش گرفته است. فشار تأمین نیازهای روزمره سبب شده که او دچار استرس و اضطراب شدید شود و بیش‌تر روزها بی‌انگیزه و خسته باشد. پلوشه می‌گوید: «شوهرم فوت کرده و چهار فرزند دارم. وقتی یکی می‌گوید لباس می‌خواهم و دیگری بوت، در حالی‌که نان پیدا کردن هم برایم مشکل است، فشار روانی شدید پیدا می‌کنم».

او که رشته‌ی ساینس تحصیل کرده، می‌گوید مشکلات روانی زنان در خانواده اغلب نادیده گرفته می‌شود و این مسئله آنان را آسیب‌پذیرتر می‌کند. او با نگرانی ادامه می‌دهد که زنان مجبورند در سکوت فشارهای اقتصادی و اجتماعی را تحمل کنند. پلوشه می‌افزاید: «مشکلات روانی زنان معمولاً در خانواده نادیده گرفته می‌شود و همین آنان را آسیب‌پذیرتر می‌کند».

پلوشه توضیح می‌دهد که فشارهای روانی نه تنها به‌دلیل فقر و مسئولیت اقتصادی؛ بلکه ناشی از نبود حمایت اجتماعی و خانوادگی است. او می‌گوید احساس تنهایی و ناتوانی روحی بر زندگی روزمره‌اش سایه انداخته است. پلوشه گفت: «وقتی در زندگی هیچ حمایتی نیست، فشارها دوچندان می‌شوند و انسان گاهی توان ادامه دادن را ندارد».

به گفته‌ی پلوشه، محدودیت‌ تحت حاکمیت طالبان برای زنان به‌گونه‌ای است که دیگر زمینه‌ی به‌دست آوردن آرامش یا امید به آینده برای آنان فراهم نیست. او می‌گوید زنان روزبه‌روز در «دام افسردگی و اضطراب» گرفتار می‌شوند. این زن بیان می‌کند: «گاهی فکر می‌کنم دیگر هیچ راهی برای ادامه زندگی ندارم و همه چیز برایم بی‌معنی شده است».

در همین حال، روان‌شناسان، فعالان حقوق زن و کارشناسان اقتصادی و اجتماعی بر این باورند که مشکلات روانی زنان تنها یک موضوع فردی نیست؛ بلکه پیامد مستقیم محدودیت‌های اجتماعی، فشارهای خانوادگی و شرایط سخت اقتصادی است. به گفته‌‌ی آنان، نبود حمایت روانی و اجتماعی، همراه با فقر و بی‌کاری گسترده، سبب شده زنان بیش‌از‌پیش آسیب‌پذیر شوند و پیامدهای این بحران نه‌تنها زندگی فردی آنان؛ بلکه آینده‌ی خانواده‌ها و کل جامعه را تحت تأثیر قرار دهد.

آصفه، مشاور روانی در یکی از نهادهای صحی در این ولایت می‌گوید که بیش‌تر زنان مراجعه‌کننده از سوی خانواده درک نمی‌شوند و این مسئله سبب تشدید مشکلات روانی آنان شده است. آصفه می‌گوید: «بیش‌تر زنان از سوی خانواده درک نمی‌شوند. من شاهد بودم خانمی که از افسردگی رنج می‌برد، به‌دلیل بی‌توجهی خانواده دست به خودکشی زد».

او تأکید می‌کند که نبود حمایت خانوادگی، فشار روانی زنان را افزایش داده و آنان را آسیب‌پذیرتر کرده است. بسیاری از زنان نمی‌دانند چگونه با بحران‌های روحی خود مقابله کنند. آصفه می‌گوید: «وقتی خانواده حمایت نمی‌کند، فشار روانی زنان دوچندان می‌شود و گاهی آنان به اقدام‌های خطرناک دست می‌زنند».

آصفه می‌گوید بیش‌تر مراجعه‌کنندگان آنان از افسردگی و اضطراب شدید رنج می‌برند و بدون حمایت، شرایط زندگی برایشان طاقت‌فرساست. او گفت: «اکثر مراجعه‌کنندگان ما زنان هستند و مشکلات روانی آن‌ها روزبه‌روز بیش‌تر می‌شود».

وی هشدار می‌دهد که اگر توجه‌ی کافی به سلامت روان زنان نشود، اثرات آن کل جامعه را تحت تأثیر قرار خواهد داد. آصفه می‌گوید: «اگر حمایت روانی به زنان نشود، بحران روانی گسترش خواهد یافت و پیامدهای جدی اجتماعی خواهد داشت».

شکیبا حیدری، فعال حقوق زن، باور دارد که خشونت خانوادگی و محدودیت‌های اجتماعی، زنان را در خانه و جامعه تحت فشار شدید قرار داده است. او می‌گوید نبود آزادی و حمایت اجتماعی، آسیب‌پذیری زنان را افزایش داده است. بانو حیدری می‌گوید: «محدودیت‌های اجتماعی و فرهنگی نه‌تنها زنان؛ بلکه تمام جامعه را تحت فشار قرار داده است. این وضعیت به خشونت، خودکشی و حتی قتل دامن زده است».

به گفته‌ی او، فشارهای روانی زنان پیامدهای خطرناکی برای کل جامعه دارد و بی‌توجهی به این موضوع می‌تواند بحران‌های گسترده اجتماعی ایجاد کند. شکیبا می‌افزاید: «وقتی زنان تحت فشار هستند، خشونت و آسیب‌های اجتماعی افزایش می‌یابد».

او تأکید می‌کند که افزایش خشونت خانگی، خودکشی و مشکلات روانی زنان نشان‌دهنده نیاز فوری به حمایت روانی و اجتماعی است. این فعال حقوق زن ادامه می‌دهد: «نبود حمایت کافی سبب شده زنان آسیب‌پذیرتر و جامعه در خطر بیش‌تری قرار گیرد».

بانو حیدری می‌گوید توجه به زنان نه تنها یک مسئله انسانی؛ بلکه ضرورت اجتماعی برای جلوگیری از فروپاشی ساختار خانواده و جامعه است.

هم‌چنان صدف، کارشناس اجتماعی و اقتصادی، می‌گوید مشکلات روانی زنان نه تنها مسئله فردی؛ بلکه نتیجه‌ی فقر و بی‌کاری گسترده است. او تأکید می‌کند که نبود فرصت‌های شغلی و درآمد کافی سبب شده زنان روزبه‌روز انگیزه و اعتمادبه‌نفس خود را از دست بدهند. صدف گفته است: «فقر و بی‌کاری، افسردگی، اضطراب، بی‌اعتمادی و کاهش اعتمادبه‌نفس را میان زنان افزایش داده است».

به باور او، محدودیت‌های اجتماعی و اقتصادی بار سنگینی بر دوش زنان گذاشته است. نبود استقلال مالی و دست‌رسی محدود به خدمات روانی سبب شده فشارهای روحی آنان تشدید شود.

سازمان جهانی بهداشت در افغانستان اعلام کرده است که سال‌ها جنگ در افغانستان علاوه‌بر مشکلات اقتصادی، آسیب‌های سنگینی به سلامت روان زنان و کودکان وارد کرده است.

این نهاد گفته که چندین دهه جنگ در افغانستان افراد بسیاری به‌ویژه زنان و کودکان را با افسردگی، اضطراب، استرس پس از سانحه و سایر شرایط مواجه‌ کرده است.

سازمان جهانی بهداشت بار‌ها هشدار داده است که بیش‌تر بیمارستان‌های دولتی در افغانستان هنوز فاقد خدمات تخصصی سلامت روان هستند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا