زیبایی در دل ترس؛ آرایش‌گری در زیرزمین‌های کابل

آی‌نور سعیدپور

در دل یک زیرزمین خاموش در حومه‌ی کابل، ده زن و دختر در تاریکی گردهم آمده‌اند. آنان با برس، رنگ‌مو و عطری که در هوا پخش است، به زندگی دوباره نفس می‌دهند. صدای هر ضربه‌ی دروازه یا هر قدم روی راه‌پله‌ها می‌تواند مهمان ناخوانده‌ای از طالبان باشد یا شاید، آغاز لحظه‌ای برای احساس دوباره‌ی زن‌بودن.

در این پناه‌گاه مخفی، جایی دور از نگاه‌های طالبان، این زنان و دختران آرایش‌گری می‌کنند، لب‌خند می‌زنند، با صدای آهسته زمزمه می‌کنند و باور دارند: زیبایی خاموش‌شدنی نیست.

در میان‌شان زنی است با چشم‌هایی بیدار و صدایی آرام؛ اما مصمم—بنفشه حیدری. دانش‌آموخته‌ی حقوق و علوم سیاسی، زنی ۲۹ ساله که پیش از حاکمیت طالبان در سازمان‌های رسانه‌ای کار می‌کرد؛ اما با سقوط کابل، بسته‌شدن رسانه‌ها، و ممنوعیت کار زنان، بنفشه شغلش را از دست داد و با هزاران زن دیگر در سایه‌ی بی‌سرنوشتی قرار گرفت.

بنفشه، سرپرست خانواده‌اش، با تمام محدودیت‌ها تلاش کرد تا حضورش را در جامعه حفظ کند. پس از ماه‌ها جست‌وجو، دریافت که تنها روزنه‌های باقی‌مانده برای زنان، خیاطی و آرایش‌گری‌ست—کارهایی که اگرچه در دید طالبان هم گاه ممنوع تلقی می‌شوند؛ اما هنوزهم امکان‌پذیر بودند.

او از کودکی به رنگ‌ها، زیبایی، و دگرگونی چهره‌ها علاقه داشت. این علاقه، حالا به سلاحی بدل شده بود برای ایستادگی در برابر انزوا. آموزش دید، تمرین کرد و اندک‌اندک مشتریانی یافت.

مدتی با یکی از دوستانش مشترک کار کرد. سپس با پس‌انداز ناچیزی، آرایش‌گاه خودش را ساخت؛ اما عمر این کسب‌وکار کوتاه بود. فرمان طالبان، بر دروازه‌ی همه‌ی آرایشگاه‌های زنانه فرود آمد و او بار دیگر بی‌کار شد.

اما باز هم، بنفشه تصمیم گرفت تسلیم نشود. «می‌دانستم خطر دارد، می‌دانستم ممکن است گرفتار شوم… ولی نمی‌توانستم گوشه‌ی خانه بنشینم و فقط نفس بکشم.»

آرایش‌گاهش را به زیرزمینی کوچکی انتقال داد. در ابتدا فقط چند مشتری پنهانی می‌آمدند؛ اما به‌ تدریج، دختران و زنانی که به رنگ، روحیه و اندکی امید نیاز داشتند، راه‌شان را به این آرایش‌گاه پیدا کردند.

با بنفشه اکنون ۱۰ زن و دختر دیگر کار می‌کنند؛ سه نفر همکار ثابت و هفت نفر دیگر هنرآموز اند. در اتاق کوچکی که نورش تنها از یک لامپ سقفی می‌آید و صدای سشوار با نجوا درهم‌می‌آمیزد، آنان در کنار هم تلاش برای درآمدزایی و بقا دارند—نه فقط از روی اجبار، که از روی انتخاب.

اما کار این زنان و دختران ساده نیست. هر چند هفته، محل کارشان را تغییر می‌دهند. هم از ترس شناسایی توسط طالبان، هم از نگاه‌های سنگین بعضی همسایگان. «چند بار آدرس ما لو رفت. مجبور شدیم همه‌چیز را شبانه جمع کنیم و فرار کنیم.»

درآمدشان هم مثل روزگارشان ناپایدار است. بنفشه می‌گوید پیش‌ از بسته‌شدن آرایش‌گاه‌ها ماهانه حدود ۱۰ هزار افغانی درآمد داشت؛ اما حالا بعضی ماه‌ها به زحمت هزار افغانی درمی‌آورد. گاهی حتا پول خرید مواد آرایشی یا کرایه‌ محل را ندارد.

با این حال، هیچ‌یک از این‌ها او را متوقف نکرده است. وقتی از او می‌پرسم چرا ادامه می‌دهد، با لب‌خند پاسخ می‌دهد: «برای من آراسته‌کردن زنان فقط یک شغل نیست، یک امید است. وقتی عطری در هوا می‌پیچد، وقتی زنی خودش را در آینه می‌بیند و لب‌خند می‌زند… حس می‌کنم زنده‌ایم.»

در تابستان ۱۴۰۲، شهرداری کابل زیر کنترل طالبان رسماً اعلام کرد که جواز فعالیت تمام آرایش‌گاه‌های زنانه در افغانستان لغو شده است. این فرمان، واکنش‌های تندی را از سوی نهادهای حقوق بشری و سازمان ملل در پی داشت. اتحادیه‌ی آرایشگران زنانه اعلام کرد که با اجرای این دستور، بیش از ۱۲ هزار آرایشگاه تعطیل و بیش از ۵۰ هزار زن بیکار شدند.

اما در میان این تاریکی فراگیر، زیرزمین‌هایی وجود دارد که هنوز بوی عطر و صدای خنده در آن‌ها شنیده می‌شود. مثل جایی که بنفشه و یارانش هر روز در آن، زیبایی را با چاشنی خطر خلق می‌کنند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا