ممنوعیت کار زنان در حاکمیت طالبان؛ آموزگاری که کلیهاش را میفروشد
حدیث حبیبیار

نسیمه، روزگاری با لباسی ساده و آراسته، هر صبح راهی مکتب میشد تا آیندهای روشنتر برای دختران سرزمیناش بسازد. او سالها زندگیاش را صرف آموزش کرد؛ اما امروز در سایهی فقر و ممنوعیت کار زنان پس از به قدرت رسیدن طالبان، تصمیم گرفته که کلیهاش را بفروشد تا برای فرزندانش لقمهای نان فراهم کند.
نسیمه حیدری، ۴۰ ساله و آموزگار در ولایت هرات است. پیش از سقوط نظام جمهوری به دست گروه طالبان، تنها نانآور خانوادهاش بود. با روی کار آمدن طالبان از ادامهی آموزش به دختران بالاتر از صنف ششم، محروم شده است. اکنون، دو کودک خردسال در خانه دارد که هر روز با چشمان پریشان و شکمهای گرسنه به او نگاه میکنند. این آموزگار با اندوه میگوید: «هیچ چیز بدتر از این نیست که مادری باشی و نتوانی نانی برای فرزندت تهیه کنی».
بانو حیدری که بیشاز ۱۴ سال تجربهی آموزگاری در مکتبهای دولتی دارد، اکنون تلاشهایش برای یافتن راهی دیگر برای تأمین نیازهای ابتدایی زندگی، بینتیجه مانده است. با هر بار جستوجوی پیهم برای یافتن شغلهایی مانند خیاطی یا کار خانگی به درهای بسته روبهرو شده است. وی میگوید: «در این وضعیت، هیچکس به زنان فرصت کار نمیدهد. حتی اگر کاری پیدا شود، دستمزد آنقدر ناچیز است که هزینههای زندگی را تأمین نمیکند.»
در پی محدودیتهای گسترده بر حضور زنان در محیطهای کاری، بهویژه در بخش آموزش، آموزگاران زیادی چون نسیمه در افغانستان، با بحران اقتصادی جدی روبهرو شدهاند. این آموزگار، که پس از به قدرت رسیدن طالبان از شغل خود محروم شده، اکنون به دلیل فشارهای شدید اقتصادی تصمیم گرفته است تا کلیهاش را بفروشد.
او در گفتوگو با خبرگزاری بانوان افغانستان گفته که پس از بسته شدن مکتبها و قطع ۸ هزار افغانی معاشی که داشته، به دلیل فراهم کردن هزینهی برق و کرایهی خانه مجبور به فروختن لوازم خانهاش شده و اکنون جز فروش کلیهاش راه دیگری برای زندگی ندارد.
این زن که پس از دو سال بیکاری و محرومیت از کار، بهخاطر شرایط سخت اقتصادی و اجتماعی راهی جز فروش بخشی از بدنش نیافته است، دربارهی این تصمیماش چنین میگوید: «مجبورم. اگر نخوریم، میمیریم. فروش کلیه شاید تنها راهی باشد که فرزندانم را زنده نگه دارد».
فرآیند فروش کلیه در افغانستان بیشتر از راه واسطههای غیرقانونی و افراد سودجو انجام میشود. نسیمه نیز با فردی در تماس است که وعده داده این عمل در یکی از بیمارستانهای کشور ایران انجام خواهد شد و مبلغی پول در برابر آن پرداخت میشود. با این حال، هیچ تضمینی وجود ندارد؛ نه برای جان او، نه برای دریافت کامل پول وعده دادهشده.
بانو حیدری که بهخوبی از خطرات این تصمیم آگاه است و میداند که ممکن است سلامتیاش را برای همیشه از دست بدهد، میگوید: «برای زنی که از سوی حکومت نادیده گرفته شده و هیچ حق و انتخابی برایش نمانده، دیگر حفظ سلامت اولویت نیست. زنده ماندن فرزندانم، تنها دغدغهام است.»
با وجود همهی این نگرانیها، نسیمه روزهایش را میان تردید و ناچاری سپری میکند. او هنوز منتظر تماس نهایی از سوی واسطهایست که قرار است جزئیات سفر و عمل پیوند را مشخص کند. خانهاش در سکوتی سنگین فرو رفته؛ سکوتی که گاهگاهی تنها با صدای گریهی کودکاش یا نالهی شوهر بیمارش شکسته میشود. او میگوید: «دیگر به هیچ چیز دلخوش نیستم. آیندهام را از من گرفتند. اگر کلیهام را بدهم، شاید بچههایم چند صباحی سیر شوند، فقط همین».
او هرگز تصور نمیکرد روزی برسد که بخشی از وجودش را بفروشد تا نانی سر سفره بیاورد. با چشمانی پُر از اشک میگوید: «ما زنها فقط خواستیم کار کنیم، درس بدهیم و زندگی کنیم؛ اما امروز حتی حق نان پیدا کردن هم از ما گرفته شده. هیچکس در جهان صدای ما را نمیشنود.»
بانو حیدری از جامعهی جهانی میخواهد که وضعیت زنان افغانستانی را فراموش نکند. «من امروز به کلیهام فکر میکنم، دیگری شاید به جانش. فردا نوبت کیست؟ تا چه وقت باید برای زنده ماندن، خودمان را تکهتکه بفروشیم؟»
فقر و بیکاری در افغانستان بهویژه پس از به قدرت رسیدن طالبان، به یکی از بحرانهای جدی و روزافزون تبدیل شده است. با محدود شدن فرصتهای شغلی، کاهش کمکهای بینالمللی و ممنوعیت کار برای زنان، زندگی میلیونها نفر در این کشور در آستانهی فروپاشی است.
طبق گزارشها، نرخ بیکاری در افغانستان در سالهای اخیر بهطور چشمگیری افزایش یافته و به بیش از ۴۰ درصد رسیده است. بهویژه زنان که تا پیش از این در بخشهای مختلف اشتغال داشتند، اکنون با موانع قانونی و اجتماعی مواجه شدهاند و بسیاری از آنها مجبور به پذیرش شرایط سخت اقتصادی یا ترک شغلهای خود شدهاند.