زندگی در سایه‌ی خشونت؛ روایت «گل‌بی‌بی» از لت‌وکوب شوهرش

حدیث حبیب‌یار

زمان برایش به کندی می‌گذرد، انگار عقربه‌های ساعت در جای خود ثابت و بی‌حرکت مانده‌اند. در زندگی‌اش، هیچ‌چیز از محبت، آرامش، انگیزه و امید باقی نمانده است. حتی غذا که روزی طعم شیرین و گرمش دل او را شاد می‌کرد، اکنون مزه‌ای تلخ و سردی دارد. دست‌هایش که پیش‌تر توان حرکت روان و طبیعی داشت، اکنون به‌دلیل لت‌و‌کوب از سوی شوهر معتادش، انگار در قفل است. شیارهای زخم و کبودی که بر انگشتانش نشسته، هر حرکت را برایش به یک درد غیرقابل تحمل تبدیل کرده است.

گل‌بی‌بی، باشنده‌ی هرات، بیش از بیست سال می‌شود که با خشونت‌های خانوادگی و لت‌وکوب از سوی شوهر معتادش دست‌وپنجه نرم می‌کند.در این سال‌ها، او بارها هدف آزار جسمی و روانی قرار گرفته و زندگی‌اش تحت تأثیر تهدید‌ها و فشارهای مداوم شوهرش به سختی می‌گذرد.

گل‌بی‌بی می‌گوید که از زمان عروسی‌اش تاکنون با این نوع خشونت دست‌و‌پنجه نرم می‌کند و هیچ راه گریزی ندارد. او در این باره می‌گوید: «وقتی طفل بودم، به عقد شوهرم درآمدم، کسی که قبلاً یک زن دیگر نیز داشت. از همان هفته‌های نخست زندگی مشترک، او شروع به لت‌و‌کوبم کرد و این وضعیت هم‌چنان ادامه دارد و من هم مجبور به تحمل کردن هستم».

او می‌افزاید که هر باری که لت می‌شود به مشکلات جسمی‌اش افزوده می‌شود و تاکنون دو انگشت دستش توانایی خود را از دست دادند. گل‌بی‌بی می‌افزاید که شوهرش، با بهانه‌های مختلف دست به خشونت می‌زند و دختران زن دیگرش نیز در لت‌و‌کوب‌اش سهم دارند. وی افزوده است: «گاهی بدو‌ن کدام دلیل، گاهی با بهانه‌هایی که زن و دختران دیگرش دست‌اش می‌دهند و گاهی هم به‌خاطر چرسی که می‌کشد، حمله‌ور می‌شود. با هر چیزی که به دستش بیاید می‌زند، اگر گیلاس یا هر چیز دیگری که باشد».

گل‌بی‌بی بیان می‌کند که شوهرش به‌خاطر ترس از این‌که ممکن است او شکایتی علیه وی مطرح کند یا حتی به‌منظور فرار از دستش به حوزه‌های امنیتی مراجعه کند، هرگز به او اجازه نمی‌دهد که از خانه بیرون برود.

وی می‌گوید که شوهرش هم‌چنان او را از رفتن به نزد پزشک نیز منع می‌کند و این رفتار به‌طور مداوم سبب بیماری‌های عفونی در بدنش و محدودیت‌های جدی در زندگی روزمره‌اش شده است. گل‌‌بی‌بی ادامه می‌دهد: «زمانی‌که بر اثر خشونت دست و پایم زخم می‌شود، در خانه به کمک دخترم کوشش می‌کنم تا دردش را آرام کنم. بار‌ها به‌خاطر تداوی زخم‌هایم که مکروبی شده بود، خواستم که نزد داکتر بروم؛ اما ممانعت کرد. شوهرم حتا خانه اقوام نمی‌گذارد که بروم. اصلا از بیرون شدنم ترس دارد که مبادا به پولیس شکایت کنم».

گل‌بی‌بی که اکنون مادر یک دختر ۲۰ ساله و دو پسر است، می‌گوید که نگران آینده‌ی فرزندانش است و این خشونت‌ها تاثیر منفی بر وضعیت روحی آنان، به‌ویژه دخترش، گذاشته است. او می‌افزاید: «علاوه‌بر من روزگار فرزندانم نیز تلخ است. هر روز شاهد جنگ و دعوا هستند. پدر شان معتاد به دخانیات است و به هیچ حرفی نمی‌فهمد. گاهی اگر دخترم تلاش به نجاتم کند، او را نیز لت می‌کند. همه‌ی شأن از زندگی سیر هستند و وضعیت خوبی ندارند».

این بانو که خود در ۱۳ سالگی قربانی ازدواج اجباری شده است، اکنون می‌گوید ترس از این‌که دخترش نیز چنین سرنوشتی را تجربه کند، روحش را می‌آزارد. گل‌بی‌بی گفته است: «شوهرم معتاد است؛ اما سرمایه‌دار. با مردان قاچاق‌بر و پول‌دار سروکار دارد. می‌ترسم که رفیق‌هایش دست بالای دخترم بگذارند و این هم به زور دخترم را عروس کند».

گل‌بی‌بی در گفت‌وگو با خبرگزاری بانوان افغانستان می‌افزاید که تاکنون هیچ‌گاه نتواسته با فرزندانش در کنار یک سفره به آرامی غذا بخورد و هر بار که تلاش کرده، این کار به خشونت از سوی شوهرش پایان یافته است. او می‌گوید: «حتا به دلجمع تا حال نان نخوردیم. کاسه را به کوزه میزند، کوزه را به کاسه. هیچ غذایی برایم طعمی ندارد انگار خون دل میخورم».

هرچند شرایط زندگی‌ گل‌بی‌بی روز به روز دشوارتر می‌شود، او آرزو دارد که به این وضعیت پایان دهد؛ اما جامعه و محیط اطرافش نیز در این مسیر تاثیرگذارند و بر زندگی‌اش سایه انداخته‌اند.

گل‌بی‌بی گفته است که بار‌ها تصمیم به طلاق گرفته؛ اما از سوی پدر، برادر و شوهرش تهدید به مرگ شده است. او ادامه می‌دهد: «هر موقع که ظلم‌اش بیش‌از حد شد، خواستم طلاق بگیرم. حتا تمام همسایه‌ها از این خشونت آگاه هستند و بار‌ها می‌خواستند که به‌خاطر طلاق کمکم کنند؛ اما مردان اطرافم به‌ویژه پدر و برادرم به‌خاطر آبروی خود مرا تهدید به مرگ می‌کنند».

این بانو می‌گوید که با وجود این سختی‌ها، هم‌چنان برای حفظ خانواده‌اش و ایستادگی در برابر این خشونت‌ها مبارزه می‌کند.

در همین حال، یک روان‌شناس در این ولایت که نخواست نامش فاش شود، می‌گوید که دوام خشونت‌های خانگی می‌تواند پیامدهای شدید و بلندمدتی برای سلامت روان زنان داشته باشد.

وی توضیح داده که زنان تحت خشونت ممکن است با مشکلاتی مانند افسردگی، اضطراب و اختلالات خواب روبه‌رو شوند و علاوه بر این، بی‌اشتهایی و حتی اقدام به خودکشی نیز در میان این زنان مشاهده می‌شود. او گفته است: «این وضعیت نه تنها به کاهش کیفیت زندگی زنان می‌انجامد؛ بلکه اثرات منفی زیادی بر روحیه و سلامت روانی‌شان خواهد گذاشت».

این پزشک هم‌چنین افزوده است که نتایج تحقیقات نشان می‌دهند که مادرانی که به‌طور مداوم تحت خشونت قرار دارند، به‌مرور زمان ضعیف‌تر می‌شوند و از لحاظ روانی و عاطفی آسیب‌های جدی می‌بینند. او بیان کرده که این زنان معمولاً اعتماد‌به‌نفس پایین‌تری دارند و احساس ضعف و ناتوانی در آنان تقویت می‌شود.

این پزشک هم‌چنان می‌افزاید که بررسی‌ها نشان داده‌اند که این مادران ممکن است فرزندانی کم‌هوش‌تر و با مشکلات رفتاری به‌دنیا آورند که این مسله به آسیب‌های روانی در نسل‌های آینده می‌انجامد.

زنان و دختران افغانستانی از دهه‌ها پیش قربانی خشونت‌های خانوادگی، اجتماعی و فرهنگی بوده‌اند. این وضعیت با روی‌کار آمدن طالبان و تشدید بحران انسانی در کشور وخیم‌تر شده است. بسیاری از زنان و دختران در افغانستان با خشونت‌های فزاینده‌ی اجتماعی، فرهنگی و خانوادگی روبه‌رو هستند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا