در جستوجوی الفبا؛ «مهتاب» در پی خواندن و نوشتن در پنجاهسالگی
آینور سعیدپور

دست و صورتش پر از چین و چروکهایست که نشانی از کهنسالی مهتاب را مینماید. پنج دهه عمرش را پشت سر گذاشته بدون اینکه کلمهای را نوشته یا خوانده باشد. در حالیکه دستهایش لرزش اندکی دارد، قلمی در دست گرفته و با دقت مصروف نوشتن کارهای خانگیاش است. از پشت عینکش نیم نگاهی کرده و به سلامم پاسخ میدهد.
مهتاب محسنی، ۵۲ ساله در حومهی شهر کابل زندگی میکند. از شش ماه به اینسو در یکی از مرکزهای سوادآموزی مصروف آموزش است. پس از چند ماه تلاش، اکنون حرفهای الفبا را از همدیگر تشخیص داده و میتواند نام خود و فرزندانش را بنویسید. در حالیکه حرفهای الفبا یکی از پس از دیگر میخواند، با لبخندی که همهی صورتش را گرفته و خط لبخندش نیز با چروکهای صورتش درهم آمیخته، میگوید: «خواندن نعمت است».
بانو محسنی در یکی از روستاهای دور دست میدان، متولد شده و در همانجا نیز بزرگ شده، ازدواج و صاحب دو فرزند شده است. قلمش را روی میز کوچکی که روبهرویش است؛ میگذارد، به فکر فرو میرود. دوباره سرش را بلند کرده و میگوید که تا به یاد دارد، قصهی دهی شان همیشه داستانی از جنگ، کشتن و خونریزی بوده است.
میدان وردک از ولایتهای مرکزی افغانستان در سمت غرب پایتخت با فاصلهی ۳۵ کیلومتری قرار دارد؛ از همین جهت، مهتاب میگوید که در نوجوانی و جوانی همواره صدای شلیکهای توپ و تفنگ را واضح میشنیده است.
مهتاب از زمان تولد تا اکنون که به گفتهی خودش پنجمین دههی عمرش را پشت سرگذاشته، پایتخت افغانستان شش بار گواه تغییر نظام سیاسی بوده که همهی این تحولها توام با جنگ، درگیری و دخالتهای قدرتهای منطقه و جهان در این کشور بوده است.
عدم پایداری نظام سیاسی در افغانستان یکی از عمدهترین دلیل بیسوادی بهویژه برای زنان بوده است. او تااکنون دو بار تجربهی حاکمت طالبان بر افغانستان و محرومیت کامل زنان از حق آموزش را دارد.
مهتاب میگوید که در روستایی که زندگی میکرد، حتا زمینهی آموزش برای پسران فراهم نبود و آنان برای زنده ماندن بیشتر شغل پدران و مادران شان را دنبال میکردند. پسران زمین را شخم میزدند و دختران در کنار کارهای منزل به کشاورزی نیز مصروف بودند.
زمانیکه ۱۴ ساله میشود به خواست خانواده ازدواج کرده و بازهم مانند یک زن خانهدار به کارهایش ادامه میدهد. در سال ۲۰۰۱، همزمان با پایان دور اول حاکمیت طالبان به پایتخت میآیند. میگوید که ناداری و کودکان خردسالش سبب شد که نتواند به سواد توجه کند. زمانیکه فرزندانش بزرگ شدند او نیز تلاش کرد که خواند قرآنکریم را یاد بگیرد. پس از چند سال تلاش، قرآن خواندن را یاد گرفته است.
مهتاب میگوید که شش ماه پیش، در یکی از آموزشگاههای مخفی که برای دختران و زنان بازمانده از آموزش زمینهی یادگیری را فراهم کرده؛ ثبتنام کرده است. او به این باور است که فرق میان یک فرد بیسواد و کور وجود ندارد. خانم محسنی میافزاید، اکنون میتواند بنویسید و بخواند، بیشتر اهمیت آموزش را درک میکند.
در حالیکه هر گونه آموزش برای دختران بالاتر از صنف ششم در افغانستان ممنوع است، مهتاب هر روز مسیر خانه تا مرکز آموزشی را با خوشحالی طی میکند. او علاقهی زیاد با یادگیری دارد. او میافزاید که هرچند خواندن، نوشتن و حتا تراشیدن قلمپنسلش برایش دشوار است؛ اما بازهم این دشواریها را دوست دارد و میخواهد که بیشتر یاد بگیرد.
مهتاب میافزاید که در صنف درسی، بیشتر دختران بالاتر از صنف ششم که از رفتن به مکتب محروم اند، مصروف آموزش اند. آنان هر روز، یک ساعت درس میخوانند.
*نوریه احمدی، آموزگار مهتاب در صحبتی با خبرگزاری بانوان افغانستان میگویدکه آنان با چالشهای زیاد این مکتب مخفی را برای تعدادی از دانشآموزان در کابل ایجاد کرده است. خودش دانشجوی سال سوم بود که از ادامهی آموزشهایش محروم شده است.
این آموزگار میگوید که با هزینهی شخصی یکی از اتاقهای خانهاش برای تعدادی از زنان و دختران زمینهی آموزش را روز یک ساعت برگزار کرده است. نوریه میگوید که آرزوی جذب دانشآموزان بیشتری چون مهتاب را در این مکتب دارد؛ اما اکنون بودجهی در اختیار ندارد.
با احمدی میافزاید که مهتاب محسنی، استعداد خوبی برای یادگیری دارد و نسبت به دانشآموزان دیگر، زودتر خواندن و نوشتن را یادگرفته است.
نوریه میگوید: «شاگردا کم و زیاد میشود. ولی از بیست نفر تاهنوز کمتر نشده تا حالا. این صنف را بیشتر برای دختران و زنانی است که مکتب نرفته است… مهتاب، لایق است و خیلی تلاش میکند. شش ماه شد که غیرحاضری نداشته و حالی میتوانه خوب بخوانه و بنویسه.»
مهتاب به قفسچهی کتاب دخترانش نگاهی کرده و میگوید، دوست دارد که همهی آن کتابها را «روان» و بدون هیچ مشکلی بخواند. او مادر شش فرزند –چهار دختر و دو پسر- است. همهی فرزندانش درس خوانده؛ اما پس از حاکمیت طالبان بیکار هستند و دختر کوچکش که صنف ۱۲هم بود، نتوانسته که به دانشگاه برود.
بانو محسنی، عینک را از روی میز برداشته و به چشمش میکند و دوباره به نوشتن ادامه میدهد از آنجای که رها کرده بود.
*نام آموزگار، به دلیل مشکلهای امنیتی و خواست خودش در گزارش مستعار آورده شده است.