روایت مادری از خشونت خانگی در افغانستان؛ «خسرش سرش را به دیوار کوبید تا از هوش رفت»

لیدا بارز و بصیره سادات

باورهای حاکم و سنت‌های رایج در افغانستان، ساختار خانواده‌ها را به گونه‌ای شکل داده است که زنان زیر سلطه و خشونت مردان خانواده قرار گیرند. سمانه، یکی از زنان افغانستانی‌ست که به دلیل خشونت‌های خانوادگی سلامت روان خود را از دست داده و به گفته‌ی مادرش، به «بیمار روانی» تبدیل شده است.

سمانه*، مادری ۳۲ ساله از کابل، اکنون سه فرزند دارد. به گفته‌ی مادرش، او به دلیل بیماری ناشی از لت‌و‌کوب قادر به تشخیص درست از نادرست نیست.

او زمانی‌که تازه‌عروس بود، تلاش داشت سماور را برای گرم کردن آب روشن کند. به نقل از شفیقه، مادر او که به خبرگزاری بانوان افغانستان گفته است: «خسرش نشسته بود و تماشای گوگرد زدن دخترم را می‌کرد؛ این‌که سمانه چند چوبک گوگرد مصرف می‌کند. چون دخترم را در ایران بزرگ کردم و کار خانه را بلد نبود، خسرش از این موضوع عصبانی شد. وقتی دخترم چوبک‌های گوگرد بیش‌تری مصرف کرد، خسرش عصبی شد و سرش را به دیوار کوبید. آن‌قدر این کار را تکرار کرد که دخترم از هوش رفت».

سمانه، به دلیل ضربه‌ی شدیدی که به سرش وارد شده بود، یک هفته در بیمارستان بی‌هوش بود. وقتی به هوش آمد، از سردردهای شدید شکایت می‌کرد.

پس از این رویداد، سمانه به‌طور دوام دار دچار بی‌هوشی‌های مقطعی شده و با گذشت زمان، هوشیاری‌اش را بیش‌تر از دست داد. اکنون او به بیماری روانی مبتلا شده و در خانه‌ی پدرش زندگی می‌کند.

مادر سمانه، به خبرگزاری بانوان افغانستان، می‌گوید: «دخترم را به یکی از پسران قوم دادم. زیر تازیانه بود. هر روز جنجال می‌شد و زنگ می‌زد. می‌گفتم خیره، بچیم، تحمل کن، خانه‌ی خودت است. آدم هیچ‌جای دیگری آرامش ندارد. بین قوم هستی، به آبروی ما فکر کن».

شفیقه، در روایت دیگری اضافه می‌کند: «من ایران بودم و برای گرفتن خبرش زنگ می‌زدم. گاهی حرف می‌زد و گاهی نمی‌زد. می‌گفتم که دخترم، چی شده که این‌طوری می‌کنی؟ وقتی از ایران برگشتم، دیدم دخترم کاملاً دیوانه شده است. وضعیتش را که دیدم، فهمیدم هم‌زمان باردار هم هست. با خودم گفتم شاید به خاطر بارداری باشد و حوصله نداشته باشد. او را پیش داکتر بردم. داکتر گفت که هیچ مشکلی ندارد؛ اما اصلاً درد دخترم را نفهمید».

پس از زایمان، مادرش متوجه رفتارهای غیرعادی سمانه می‌شود. او گاهی با صدای بلند فریاد می‌زند و از نوزادش دوری می‌کند، یا ساعت‌ها دچار لرزش دست‌و‌پا شده و از هوش می‌رود. شفیقه، نگران می‌شود و بار دیگر او را نزد پزشک می‌برد تا معاینات لازم انجام شود. این بار، پزشک دیگری پس از معاینه به مادر سمانه می‌گوید: «دخترتان روانی شده است».

برای یک مادر، دیدن وضعیت دخترش آسان نیست. شفیقه با بغض این شرایط را «مرگ تدریجی» برای خود توصیف می‌کند و می‌گوید که مجبور به تحمل است. او اضافه می‌کند: «نمی‌دانم چه کنم. قلبم می‌شکند وقتی می‌بینم که او حتا نمی‌تواند از خانه بیرون برود و همیشه در ترس زندگی می‌کند. سه کودک کوچک دارد که به او نیاز دارند؛ اما خودش به کسی نیاز دارد که او را از این وضعیت نجات دهد».

سمانه، با امید ساختن زندگی بهتر راهی خانه‌ی بخت شد؛ اما مادرش می‌گوید: «حالا فقط سایه‌ای از خودش باقی مانده است. کاش دنیا برای زنانی مانند او جای امن‌تری می‌بود».

شفیقه، از دیگر مادران افغانستانی درخواست می‌کند که پیش از فرستادن دختران‌شان به خانه‌ی شوهر، ابتدا درباره‌ی آن خانواده تحقیق کنند و نگذارند دختران‌شان قربانی خواسته‌ها و خشونت‌های خانگی شوند.

زنان و دختران افغانستانی از دهه‌ها پیش قربانی خشونت‌های خانوادگی، اجتماعی و فرهنگی بوده‌اند. این وضعیت با روی‌کار آمدن طالبان و تشدید بحران انسانی در کشور وخیم‌تر شده است. بسیاری از زنان و دختران در افغانستان با خشونت‌های فزاینده‌ی اجتماعی، فرهنگی و خانوادگی روبه‌رو هستند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا