قصهی لیلای جواهرساز در هرات: «با کارم در برابر محدودیتها میجنگم»
حدیث حبیبیار

هر صبح، پیش از آنکه آفتاب به اتاقش بتابد، لیلا پشت میزی پر از مهرههای رنگارنگ، سیمهای نازک و انبرهای ظریف مینشیند. در دل سکوت خانه و دور از چشم دیگران برای زنان و دختران جواهر میسازد؛ نه برای نمایش، نه برای شهرت؛ بلکه برای آنکه فراموش نکند که در برابر هر تاریکی، همیشه میتوان نوری روشن کرد.
لیلا، دختر ۲۱ سالهیی از باشندگان هرات، بیش از دو سال است که جواهر میسازد. او نه در دکان یا بازار؛ بلکه در اتاق کوچک خانهاش کار میکند. میز کارش از تختههای چوبی است و روی آن سیم و مهره میچیند، سنگها را جفت میزند و نقشهایی را خلق میکند که برایش انگیزه و امید تازهای میبخشند. او گفت: «اینها را میسازم که فراموش نکنم کی بودم. با هر جواهری که میسازم، احساس میکنم هنوز میتوانم بجنگم.»
پیش از ممنوعیهای طالبان، لیلا در یک مرکز آموزشی خصوصی ثبتنام کرده بود تا طراحی گرافیک بخواند؛ اما با بستهشدن دروازههای آموزش، نه تنها دانشگاه، که بسیاری از امیدهایش برای آینده نیز کمرنگ شد. تنها هنری که از کودکی با مادرش آموخته بود، برایش باقی ماند. لیلا روزگاری با مادرش در نمایشگاههای محلی غرفه داشت؛ اما اکنون ماههاست از خانه بیرون نرفته است.
لیلا نخست تنها برای دل خودش کار میکرد. گردنبندهایی با مهرههای چوبی، گوشوارههایی با سنگهای ارزان میساخت. کمکم آشنایان با تماس یا پیام، سفارشهایی میفرستادند و کارش شکل تازهای گرفت. مشتریهایش دخترانیاند که زیور را تنها در اتاقهایشان به گردن میاندازند. او میگوید: «زندگی برای ما دخترها پر از محدودیت شده؛ خیلیها دنبال یک تیکه رنگ و حس تازهاند. همین چیزای کوچیک دل شان را شاد میکنه.»
برای تهیهی مواد خام به بازار نمیرود. یکی از مردهای فامیل هر چند هفته یکبار فهرستش را میگیرد و وسایل مورد نیازش را تهیه میکند. مهرهها، قفلها، سیمها و زنجیرها، بیآنکه فروشنده بداند، به دستان دختری میرسند که ترجیح میدهد از چشم دیگران دور بماند. «یک بار خودم رفتم بازار، حس عجیبی داشتم. ترسیدم کسی چیزی بپرسه. از آن به بعد نرفتم.»
باوجود آنکه ابزارش از جمله دو انبر کوچک، قیچی، نخ ماهیگیری و جعبهای از سنگهای ارزان هستند؛ اما با همین وسایل، ساعتها وقت میگذارد تا آویز یا دستبندی بسازد. لیلا میگوید که نه از جایی کپی میکند و نه از الگوهای آماده استفاده میبرد. او میافزاید که تنها صدای کارش، تقتق انبر روی میز و کشیدهشدن سیمهاست. لیلا گفت: «همه را خودم طراحی میکنم. شاید ترس همراهم باشه؛ اما تلاشم قشنگترش میکنه.»
لیلا میگوید که از شبکههای اجتماعی دوری میکند. نه عکس میگذارد، نه نامی از خود مینویسد. کارها را تنها از طریق واتساپ، تلگرام یا واسطهای در بازار به دست مشتریها میرساند. او میگوید محیط پر از نگاههای «شکبرانگیز» است و نمیخواهد توجه کسی را جلب کند. «اگه بفهمند یک دختر کار میکنه، هزار قسم سوال و حرف پرسان میکنند.»
این کارآفرین میافزاید که خانوادهاش، بهویژه مادر و پدرش با نگرانی؛ اما صمیمانه از او حمایت میکنند. لیلا میگوید: «اونا میفهمند که این تنها کار نیست، بخشی از زندهبودن من است. همیشه از کارم حمایت میکنند.»
لیلا با اینکه درآمدش اندک است، میگوید همین درآمد کوچک برایش کافیست. گاهی با همان پول چند کتاب میخرد، وسایل شخصی تهیه میکند یا به مصارف خانه کمک میرساند. او تأکید میکند که در فضای امروز، رفتوآمد زیاد، پرسوجو یا حتی روشنبودن چراغ زیاد، گاهی سبب حساسیت همسایهگان میشود. لیلا میگوید همیشه آماده است که اگر روزی کسی سر بزند، بتواند طوری وانمود کند که هیچ کاری نمیکند. وی گفت: «میز رو جمع میکنم، انبرها رو قایم میکنم، همهچیز رو زیر پتو میذارم. انگار هیچ اتفاقی نیفتاده.»
او با وجود ترسها، هنوز کار میکند. هنوز گوشواره و گردنبند میسازد. برای خودش دنیایی ساخته که در آن اختیار، خلاقیت و امید دارد. «اینها رو میسازم که بدانم هنوز زندهام.»
لیلا در دل جامعهای پر از محدودیت، با سیم و مهره راه خودش را پیش میبرد. او میگوید که همواره تلاش دارد تا برای خودش، برای مادری که دیگر نمیدوزد و برای دخترانی که دیگر نامی در بازار ندارند از طریق هنرش کمک کند. «شاید دیده نشم؛ اما نمیخواهم ناپدید شم. تلاش میکنم و برای دختران سرزمینم انگیزهای میشوم.»
او از جامعه جهانی میخواهد که زنان افغانستانی را فراموش نکنند و در کنار آنان بایستند. لیلا گفت: «ما هنوز اینجاییم. هنوز نفس میکشیم و کار میکنیم. بیصدا؛اما زنده. از جهان میخواهم به وضعیت ما توجه کند».
لیلا در حالیکه دستبند نیمهتمامی را برای یکی از مشتریانش میبندد، نگاهی به پنجرهی بستهی اتاقش میاندازد و آرام میگوید که نمیخواهد تنها برای خودش بجنگد. به باور او، دختران افغانستانی باید راههای تازه را جستوجو کنند و در برابر محدودیتها بایستند؛ حتی اگر این ایستادگی در سکوت و پنهانی باشد.