ممنوعیت آموزش دختران در انستیتوت‌های پزشکی

حدیث حبیب‌یار

روایت مرجان: «آخر کجا باید روم»؟

هنگام تولد، در آغوش مادر نبود و نتوانست گرمای دستان محبت‌آمیز او را احساس کند. با این حال، در ۱۸ ساله‌گی پس از پایان دوره‌ی مکتب، تصمیم گرفت که رشته‌ی قابله‌گی را بخواند. می‌گوید که با ورود به انستیتوت‌ پزشکی می‌خواست در برابر میزان بالای مرگ‌ومیر مادران در کشورش مبارزه کند تا بی‌مادری را کسی تجربه نکند؛ اما رهبر طالبان در یک فرمانی، مانع آموزش دختران در انستیتوت‌های پزشکی شده و تمام تلاش‌هایش را نابود کرد.

مرجان خموش، باشنده‌ی هرات و دانش‌جوی رشته‌ی قابله‌گی در یکی از انستیتوت‌های پزشکی خصوصی است. او که با امید به آینده و برای تحقق رویای خود در مسیر خدمت به مادران و نوزادان گام برداشته بود، هفته‌ی گذشته به‌دلیل محدودیت‌های طالبان از ادامه‌ی آموزش محروم شده است. او این اقدام طالبان را «کورکورانه و بزدلانه» می‌داند.

بانو خموش که روزی با دشواری‌های زیاد برای آینده‌ای بهتر می‌جنگید، می‌گوید که با شنیدن خبر مسدود شدن انستیتوت‌های پزشکی احساس می‌کند که در برابر دیواری بلند از “بی‌عدالتی” ایستاده است. «گروه بزدلی به نام طالبان، با این فرمان شان زندگی‌ام را تیره‌و‌تار کرده‌ اند. رویاهایم را به باد داده‌اند و مرا در گودالی از گِل‌ولای انداخته‌اند».

هرچند صحبت کردن درباره‌ی وضعیتش پس از مسدود شدن انستیتوت‌های پزشکی دشوار است؛ اما جریان روزی که از این فرمان طالبان آگاه شد را چنین روایت می‌کند: «لحظه‌ای که در گروه درسی خود از این فرمان طالبان باخبر شدم، به جایم نشستم و تمام هدف‌هایم به یک‌باره از مقابل چشم‌هایم گذشت. آن زمان احساس نابودی کردم. حالا نیز زندگی کردن در دوران جاهلیت را تجربه می‌کنم».

مرجان وضعیت روانی خود را بد توصیف کرده و می‌گوید که به‌دلیل محدودیت‌های روز‌افزون و «سرکوب‌های» پیوسته از سوی طالبان، شرایط روحی‌اش به‌شدت تحت تأثیر قرار گرفته و هر روز بیش‌تر از پیش زندگی برایش سخت‌تر می‌شود.

بانو خموش گفت: «هیچ حالم خوب نیست. گاهی که در آرزوهای از دست رفته‌ی خود غرق می‌شوم، ناخودآگاه اطراف ناخن‌هایم را می‌خورم. محدودیت‌های طالبان از همه چیز مرا خسته کرده است. آخر کجا باید رفت، از جنگلی که توسط گرگ‌هایی به‌‌نام طالبان اداره می‌شود؟»

این دانش‌آموز می‌افزاید که به‌خاطر کم‌بود پزشکان مسلکی، مادرش را از دست داده و اکنون نگران آینده‌ی فرزندانی‌ست که قرار است در آینده‌ای نه چندان دور، این درد و غم را تجربه کنند. بانو خموش ادامه می‌دهد: «سرنوشت من که نابود بود و و نابودتر شد، حالا آینده‌ی فرزندان این کشور چه خواهد شد؟ من از عمق دل نگرانم و تحت حاکمیت طالبان، هیچ امیدی به زندگی بهتر نسل‌های آینده ندارم».

مرجان می‌افزاید که طالبان، با صادر کردن فرمان ممنوعیت آموزش دختران در انستیتوت‌های پزشکی نشان دادند که برای به‌رسمیت شناخته شدن از «هیچ اقدامی» دریغ نمی‌کنند. او بیان کرده است: «طالبان جز محدود ساختن زنان، دیگر هیچ سلاحی در دست ندارند. آنان زنان را محدود می‌کنند تا از سوی جامعه‌ی جهانی به‌رسمیت شناخته شوند».

بانو خموش که اکنون در وضعیت بی‌سرنوشتی به سر می‌برد. در پیامی از جامعه‌ی جهانی و نهادهای حقوق بشری می‌خواهد که هرچه زودتر در برابر این فرمان طالبان اقدام کنند تا دختران را از سردرگمی بیرون بیاورند.

نام مصاحبه شونده به‌دلیل مشکلات امنیتی مستعار انتخاب شده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا