قذف، روایتِ تکاندهندهی پیامدهایِ «ترور» است
نگارنده: زهرا موسوی نویسنده
آخرین اثرِ «بتول مرادی» نویسنده و مستندساز افغانستان را خواندم. «قذف» روایت نفسگیر اما تجربی و چهار سالهی ـ نویسنده ـ طی «درج» و پیگیری نخستین پروندهی حقوقی «قذف» در دستگاه قضایی افغانستان است. نویسنده {بتول مرادی} مدتی پس از متارکه و جدایی از غلامحضرت وهریز{دیپلمات، شاعر و مترجم} با اتهام «زنا» و نفیِ نسَب کودکانِ ـ شش و سه سالهاش ـ از سوی وی مواجه میشود. پیامدِ این اتهام {چون تمام اتهامهای مشابه اخلاقی در جامعهی سنتی و مردسالار} منجر به ـ نوعی ـ مرگِ اجتماعیِ {زن} میشود. و عملا موقعیت، موفقیت، منزلت، ظرفیت و شخصیت نویسنده را در حوزهی خصوصی و عمومی متلاشى کرده و در معرض قضاوت عمومی قرار میدهد. در «قذف» ـ مخاطب ـ هربار به درکِ نزدیک و تازهتری از مفهوم «فشار» در اجتماعی میرسد که از رهگذر این اتهام اخلاقی، تمام ابعاد زندگی کاری و شخصی {راوی} و دو کودک را فلج و دچار «بحران» کرده. کتاب، روایت منسجم و سادهای از بودن و دوام آوردن در ترس و یأس دایم است. وضعیتی روی مرز کابوس و بیداری! موقیعیت پیچیده و بغرنج زنی در مظان اتهام و تهدید.
خاطرات یک «متهم» در ساختار و نظامی ارزشی بسته، خرافی و مستبد که مفاهیمی چون اخلاق، غیرت، شرف، ناموس{…} از رهگذر تمرینی تاریخی و سنتی «مالکیت» تام و تمام بر فکر و تن «زن» قابل فهم و تثبیت است. و در موارد بیشماری با مرگ و زندگی {زنان} انجامیده است. در ساختاری که حتی آوازهی تمرد{زن} از این ارزشها نیز هزینهای برابر «زندگی» میگیرد ـ قذف ـ با نثری روان و تصویرسازیهایی بدیع وعینی از جزییات دقیق مواجههی مستقیم{نویسنده} با نظامی ارزشیِ نابرابر، مردانه و فاسد پرده بر میدارد. آنچه در قذف شاخص و برجسته است درکنار نگاه دقیق و موشکافانهی حقوقی و آسیبشناسانهاش به مسئلهی بنیادین تأمین عدالت{امکان؟ فرصت؟ چالش؟} در دستگاه معیوب و بیمارِ قضایی افغانستان، تعیین و تثبیت جایگاه سوژه/ ابژهی نویسنده، بیرون از دایرهی دوقطبیِهاست؛ جایی بیرون قربانی/قهرمان؛ قدیسه/فاحشه؛ مظلوم/ظالمنماییهای معمول ـ که متأسفانه و این اواخر به مثابهی امضای ثابتِ آثارِ ادبی «زنانه» شناخته میشود ـ است. بتول ـ جسورانه و کمنظیر ـ از رهگذرفهم و لمس بیواسطه و تعاملِ مستقیم با عمقِ واقعیت وضعیتی تاریخی، حقوقی، اجتماعی و روانی که در «قذف» بی پروا روایتاش میکند، هم «سوژه» است و هم «ابژه». او از موارد نادریست که {نسبتا} موفق شده همزمان که درون دایرهی جبر انفعال سوژگیست {سوژهی اتهام، مهاجرت، خشونت، تبعیض، و…} جایگاهاش را به عنوان ابژه و روایتگر نیز بیرون از این دایره بیابد. و با نثری روان و {نسبتا} خنثی به روایت صادقانهی آنچه دیده، شنیده، زیسته و به تجربه نشسته متمرکز بماند.
ازین جهات، به باور من، بتول مرادی، روایتگر تجربهی «تعلیق» است. تصویرِگر وضعیتِ معلقِ زنی که پس از فهم و اشراف بر موقعیت حساس تاریخی و نسلی و زیستن تجربهی تلخِی چون تبعیض، خشونت و نابرابری به جای تسامح و تساهل و دیگر رویکردها و رویههای {زنانهی} معمول، با وجود تمام خطرها و ریسک و آسیباش راه دیگری را برمیگزیند. کنشگری! عصیانِ آگاهانه و پذیرفتنِ مسئولیت اخلاقی کمترین هزینهی این مقاومت که همانا تنهایی و بیپناهیست. قذف، بیٰرحمانه مرحلهمرحله مسیر کنده شدنِ تمام تارهای اتصال عاطفی-تاریخی زن آگاه از ساختارعرفی/ اجتماعی/قضایی نابرابر و کلیشههای جنسیتی را نمایان وعریان میکند. و از موضع و جایگاه او{چنین زنی} وضعیت «تعلیق» را میفهمد و مینویسد. روزنوشتهای بتول، معرفِ تیپ و طیف دیگری از «زن» و زنانگی در افغانستان است که حلقات ادبی/فرهنگی و رسانههای مسلط {خاصه اینجا و درفضای مجازی} ظرفیت، میل ـ و بعضا ـ برنامه و ضرورتی برای معرفیاش ندارند. آنچه که شخصا «تیپ سوم» مینامماش. زنانی که از برکتِ آگاهی و تعهد ـ با وجود شوک شدت تجربههای فرساینده و تکاندهنده و تلخ حتی ـ در جایگاه دوقطبیها فروکاسته نمیشوند.
از نیاز به «قهرمان» یا «قربانی» نامیده شدن گذر کردهاند. و از ترسیم جهان و جهانبینی دیگری سخن میزنند. زنانی که در بحرانیترین حالات و بنبستها نیز، تنهایی و انزوای خودخواسته در حیاتخلوت «درون» را به هر همسویی و همدردیای درهیاهوی «بیرون» ترجیح می دهند. و در کمترین سطح نیز، مسالح خامِ دامهای کلیشهای «سکسیزمِ» حمایتگرایانه/خصمانه نمیشوند. نویسنده {در قذف} با زیرکی تمام از فروکاسته شدن در نقشهای ترحمآور و اغراقآمیز «قربانی» یا «قهرمان» و دیگر نقشهای نخنمای فرار کرده است. او {شاید} تنها زنیست که با قدرت و جسارت ـ در حاشیه و هرچند کمرنگ ـ در لابلای روایت آن همه مصیبت و فشار و فرسایش، به وضوح از «حق بلامنازع زن بر بدن» سخن میراند. در جریان روایت آن بنبست، هنوز گل امید میکارد؛ هنوز سیاه و سفیدد نمیبیند؛ هنوز از شکفتن چیزی در قلباش از جنس «عشق» نو روایت میکند و هنوز، در شرایطی که همه چیز او را به سوی نفرتِ کور سوق میدهد یک «زن» باقی مانده است. او، در برابر اتهام سنگین اخلاقی ـ برخلاف انتظار معمول پیرامون و برعکس واکنش و رویهی مسلط زنان ـ نه تنها سکوت، حاشا و تسامح نمیکند؛ و خاموش و شرمگین نمیشود که برای بدیهیترین حقاش ـ زندگی در سایهی آزادی و کرامت انسانی ـ میایستد تاجایی که و برای اعادهی حیثیتاش به دستگاه قضایی و حقوقی {سراسر فاسد} افغانستان مراجعه میکند. آنهم با اتکا به قانونی{؟} که در برابر حقوق «زنان» متضاد و متناقض عمل میکند. مومِ و ابزار دست مردسالاری و تعصب است؛ بر اساس منافع آنان منعطف و مستأصل میشود و قابلیت تفسیر و تأویل و حتی تغییر مییابد؛ قذف، ازینجهت بیش ازینکه تنها خاطرات یک زن باشد، روایتی «زنانه» از یک وضعیت است.
روایت زنی که ریسک میکند؛ با انتخاب مسیری طولانی و پرچالش، خواهان تبرئهی و تثبیت دوبارهی جایگاه انسانی و حقوقی خود و دو کودک است. قذف، روایت مقاومت در جبههای تک نفره از سوی زنیست که تمام قید و بندهای مسلط جامعهی نابرابر را شناخته، زیسته و از آن رهیده؛ داستان زنی که با رویای تحقق عدالت، تمام تن {شاید به جای تمام زنان} در برابر تبعیض ساختاری در چند جبهه ایستاده و رزمیده است. توصیه میکنم {اگر کمترین تعهد و تعاملی با آگاهی دارید} «قذف» را بخوانید که داستانیست بس آشنا از آن جغرافیا. ازین جهت که مخاطب {خاصه اگر زن باشد} بخشهای عمدهی آن را زیسته و هرروز زندگی میکند. روزنوشتهایی زنی در اوج تنهایی و ناامیدی و پریشانی که ناچار است در پایان هر روز «مادرانه» به دو کودک لبخند بزند؛ از پشت گردناش محکم بگیرد و با تمام توان یک گام دیگر کالبدش را به پیش بکشد.
خواندن قذف را به دوستان همزبان و همنسل غیر افغانستانی نیز توصیه میکنم. این کتاب، منبع معتبر و موثقی برای شناخت بهتر و نزدیکتری از افغانستان امروز است. مجموعهای از خاطرات روزانهی {زن}نویسندهای که پس از جدایی از همسرش در خلال سالهای ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۴ و در طول پیگیری حقوقیِ نفی نسَب نوشته و جمعآوری شده است.
یک فاحشه تو و یک فاحشه او. نام خود را هم فعال مدنی ماندید. فعال دادنی بیشتر به تان می اید. حالا که مامون نیست برای کی فعالیت مدنی می کنی زهرا جان!
http://hussainzahedi.blogfa.com/post-126.aspx
You get a lot of respect from me for writing these helpful areltics.
سلام؛
به بانوان روشن فکر وطنم ان شاالله که به زودی از پس این سایه جهل و تعصب بیجا خلاص شوید
در ضمن یه تقاضا دارم از نویسنده این مقاله،، لطفا فایل pdf کتاب قذف را برای دانلود بگذارید
این یک زن قهرمان است و یک الگو