ربابه محمدی: «از دیده‌‌نشدن تا دیده‌شدن»

آی‌نور سعیدپور

ربابه محمدی، نقاش برجسته‌ی افغانستانی که اکنون در کانادا زندگی می‌کند؛ از هنر به‌عنوان ابزاری برای بیان مشکل‌های زنان در حاکمیت طالبان استفاده می‌کند تا توجه‌ی جهان را به وضعیت زنان جلب کند.
به تازگی داستان محمدی و چالش‌های که به عنوان یک زن دارای معلولیت در افغانستان با آن روبه‌رو بود، توسط دیانا کلادور، پژوهش‌گر و آموزگار دانش‌گاه دهلی‌نو در کتاب «از دیده نشدن تا دیده‌شدن» منتشر شده است. این کتاب به زندگی زنان با ناتوانی جسمانی در کشورهای جنوب آسیا می‌پردازد.
محمدی که به‌دلیل جنسیت و معلولیت با تبعیض‌های زیادی روبه‌رو بوده؛ امروز با نقاشی داستان‌های ناتمام زنان افغانستانی را روایت می‌کند.

گفت‌وگوی خبرگزاری بانوان افغانستان با ربابه محمدی

سعیدپور: نخست از همه می‌خواهیم بدانیم ربابه محمدی کیست؟
محمدی: ربابه محمدی از غزنی استم. کسی که هیچ وقت پاهایش زمین را لمس نکرده، هیچ‌گاه ندویده، هیچ وقت هم‌صنفی نداشته، نشد که مکتب یا دانش‌گاه بروم. هیچ وقت نشد که با دست‌های خودم غذا بخورم.

سعیدپور: ربابه با گذر از کدام‌ فراز و نشیب‌ها به جای‌گاه امروزی رسیده است؟
محمدی: از روزی که وارد جامعه شدم، فراز و فرودهای زیادی را طی کردم. یکی تشویشم کرده، یکی تخریب، یکی حرف‌های منفی زده، یکی تمسخرم کرده، یکی تعریف کرده است. در جامعه‌ی ما در افغانستان، دختر بودن بسیار مشکل می‌باشد. به‌ویژه برای کسی که سر ویلچر است. اگر شما دقت کرده باشید، خیلی کم پیش می‌آید، آدمی سر ویلچر که دختر باشد در سرک‌ها بگردد، راحت با همه ملاقات کند، در جامعه حضور داشته باشد یا بیرون برود. در صورتی‌که دختران دارای معلولیت در کشور ما زیاد است؛ اما در خانه حبس و پنهان می‌شوند. از نشان دادن خودش به دیگران، خجالت می‌کشد. از همه بدتر از خود واقعی‌اش خجالت می‌کشد. به‌خاطر همین چالش‌ها، اولین دختر دارای معلولیت بودم که وارد جامعه شدم. بدون این‌که خجالت بکشم یا ترسی داشته باشم.

ارسالی به خبرگزاری بانوان افغانستان

سعیدپور: چرا خواستید نقاش شوید؟ با نقاشی کردن دنبال چه چیزی بودید؟
محمدی: وقتی که نقاشی را شروع کردم به دلیل تنهایی بود. علاقه‌ی زیادی به نقاشی داشتم. تنها بودم، دوست و رفیقی نداشتم و می‌خواستم وقتم را با نقاشی سپری کنم؛ اما با مرور زمان دیدم که عشق و علاقه‌ام به نقاشی زیاد می‌شود. فعلا در نقاشی دنبال آرامش استم، این هنر روح و روانم را درمان می‌کند. وقتی نقاشی می‌کنم، آرامش می‌گیرم. آرامشی که از هیچ چیزی دیگر به دست آورده نمی‌تواند.

سعیدپور: تاکنون چند اثر را نقاشی کرده‌اید؟
محمدی: به دقت اگر بگویم، به خاطر ندارم. اگر در کل و تخمینی بگویم شاید 300 اثر یا هم بیش‌تر باشد. بیش‌تر این اثرها در کشورهای دیگر است.

سعیدپور: تابلوهای تان در چند نمایش‌گاه جهانی به نمایش گذاشته شده است؟
محمدی: خودم نمایش‌گاهی زیادی برگزار کرده و هم‌چنان در نمایش‌گاه‌های زیادی نیز شرکت کردم و داخل کشور بیش‌تر بود که از جمله در سفارت‌خانه‌های خارجی که در دوره‌ی جمهوری در افغانستان فعال بودند، مثل سفارت امریکا، بریتانیا. هم‌چنان در ولایت‌های مختلف چون هرات و بامیان نمایش‌گاه برگزار کردم. در ترکیه و امارت متحده‌ی عربی نیز نمایش‌گاه برگزار کردم.

سعیدپور: دست‌آوردهای اصلی تان در این بخش چه است؟
محمدی: بزرگ‌ترین دست‌آوردم این است که در نمایش‌گاه‌های جهانی به عنوان یک دختر افغانستانی اثرهای خودم را به نمایش‌ گذاشته و استعداد دختران افغانستانی را به جهان نشان دادم. هم‌چنان هیچ دختر افغانستانی تسلیم شدنی نیست. در هر وضعیتی که باشد از فرصت‌ها استفاده کرده و از چالش‌ها عبور می‌کند. به عنوان اولین هنرمندی که با دهن نقاشی می‌کند از افغانستان در نمایش‌گا‌ه‌های جهانی شرکت کردم.

سعیدپور: شما در کشوری و جامعه‌‌ی سنتی افغانستان بزرگ شدید؛ جای‌که به زن به عنوان جنس دوم دیده می‌شود؛ این دیدگاه برای شما چه چالش‌های را ایجاد کرد؟
محمدی: متاسفانه در افغانستان زن را جنس دوم می‌دانند. این یکی از چالش‌های جدی است که منم داشتم. وقتی که وارد جامعه شدم، متاسفانه پیام‌های بدی دریافت می‌کردم و تا حالا هم می‌کنم. مسایل مثل این که چرا حجاب نمی‌کنی؟ چرا چهره‌‌ی خودت را نشان می‌دهی؟ چرا صحبت می‌کنی؟ چرا نامحرم‌ صدایت را می‌شوند؟ حتا گفتند که برادر و برادرت غیرت ندارند که تو این گونه می‌گردی و خیلی گپ‌های زشت دیگری که در این مورد شنیدم.
وقتی که آدم وارد جامعه می‌شود باید حوصله‌مندی خود را هر روز بیش‌تر و بیش‌تر کند. باوجود همه‌ی این مشکل‌ها تلاش کردم که دختران افغانستانی را تشویق کنم.

ارسالی به خبرگزاری بانوان افغانستان

سعیدپور: چطور با چالش‌ها و دیدگاه‌های منفی و مخالف، موفق شدید و به مسیرتان ادامه دادید؟
محمدی: گاهی خیلی این وضعیت مرا ناراحت و افسرده می‌کند. در کنار این مشکل‌ها آدم با انگیزه و امیدوار به زندگی استم.
کسانی که مانند من روی ویلچر هستند، تلاش دارم که آنان را نیز انگیزه بدهم. وقتی می‌بینم که کسی ناامید است، تلاش می‌کنم که او را تشویق کنم که به برای سیدن به هدف‌هایش تلاش کند.

سعیدپور: چگونه با دهان نقاشی می‌کنید؟ آیا یادگیری دشواری بود؟
محمدی: اولین‌بار که خواستم از قلم استفاده کنم، از پا استفاده کردم؛ اما حتا یک خط مستقیم کشیده و حتا یک الف نوشته نتوانستم. بالاخره تصمیم گرفتم که قلم را با دهن بگیرم و توانستم یک خط مستقیم بکشم، خیلی خوش‌حال شدم و فکر می‌کردم که کوهی را فتح کردم. خوش‌حال بودم که می‌توانم از قلم و کاغذ استفاده کنم و چیزی بنویسم. اولین‌بار نام خودم را نوشتم و همین گونه کم‌کم با کمک خواهرهایم بیش‌تر یاد گرفتم.
وقتی نقاشی‌هایم از دلم نمی‌شد، جیغ می‌کشیدم. ورق‌ها را پاره می‌کردم، قلم‌ها زیر دندان‌هایم خرد می‌شد از شدت عصبانیت، پیش خودم ناراحت می‌شدم؛ ولی بازهم طرف نقاشی می‌رفتم که شروع کنم.
پدرم زیاد تشویقم می‌کرد. هربار که ناراحت، عصبانی می‌شدم و گریه می‌کردم؛ پدرم می‌آمد و گفت که تو می‌توانی کار کن و ادامه بدی.

سعیدپور: در مورد وضعیت زنان و دختران در حاکمیت طالبان چه فکر می‌کنید؟
محمدی: مطمین استم که دوباره همه چیز عادی می‌شود و دوباره همه‌ی فعالیت‌ها به گونه‌ی عادی آغاز خواهد شد. دوباره زنان می‌توانند مانند سابق به فعالیت‌های شان ادامه بدهند، درس بخوانند، کار کنند، کارهای هنری انجام بدهند؛ ولی بازهم این وضعیت تاثیرهای خود را دارد. بسیاری از دختران هنر خود را ترک کردند. چون وضعیت طوری‌ست که همه را بی‌انگیزه، بی‌روحیه کرده است. دخترانی که برنامه‌های بلندمدت داشتند؛ اما به دلیل وضعیت، ازدواج کردند و طوری روزگار و زندگی شان می‌گذرد که نمی‌خواستند.
اگر وضعیت همین گونه دوام کند، جامعه به شدت عقب‌گرد می‌کند و ما دوباره به وضعیت 30 سال پیش باز می‌گردد.

سعیدپور: آنان چطور از این تنگنا بیرون شده می‌تواند؟
محمدی: من به این باور استم که زمانی محدودیتی ایجاد می‌شود، حتما راه دیگری هم برای رسیدن به هدف وجود دارد. اکنون تکنالوژی پیش‌رفت کرده و دختران می‌توانند با استفاده از انترنت رویاها و هدف‌های شان را دنبال کنند.
مثلا می‌توانند نقاشی کنند، شعر بسرایند، تمرین صدا کنند و آواز بخوانند، خیاطی، مهره‌دوزی یا هر هنری دیگری که به آن علاقه دارند؛ می‌توانند که آنرا از راه‌های دیگر دنبال کنند.

سعیدپور: نقاشی چهره را طالبان ممنوع کرده است؛ این وضعیت چه تاثیری بر هنر می‌گذارد؟
محمدی: بلی متاسفانه که در این وضعیت نقاشی نیز با محدودیت روبه‌رو شده و نقاشی چهره‌ و در کل نقاشی از انسان ممنوع شده است. نقاشی چهره، مهم‌ترین بخش در دنیای هنر است. وقتی نمی‌توانی چهره نقاشی و تمرین کنی، یعنی این‌که نمی‌توانی نقاش شوی. بیش‌تر سفارش‌های که وجود دارد هم چهره است.

ارسالی به خبرگزاری بانوان افغانستان

سعیدپور: از سوی دیگر، نقاشی‌های اعتراضی بر سیاست‌های طالبان چه تاثیری می‌تواند داشته باشد؟
محمدی: نقاشی اعتراضی خیلی تاثیر دارد. از طریق هنر می‌توان وضعیت زنان، کودکان خیابانی و کار، معلولیت و حقوقی که در حال نقض شدند هستند، آنرا به تصویر کشید.
نقاشانی که در افغانستان استند به دلیل مشکل‌های امنیتی متاسفانه نمی‌تواند که نقاشی اعتراضی کنند. در دو سال اخیر که در افغانستان بودم، نمی‌توانستم نقاشی‌های اعتراضی داشته باشم.
از طریق هنر و نقاشی‌های اعتراضی می‌توان صدای خفه‌شده‌ی زنان و دختران افغانستانی را در جهان انعکاس دهیم؛ اما این را برای هنرمندانی که در افغانستان استند پیش‌نهاد نمی‌کنم؛ اما هنرمندانی که در خارج از افغانستان هستند از آنان خواهش دارم که از طریق هنرشان صدای مردم افغانستان، زنان و معلول را همگانی کنند.

سعیدپور: خود شما پس از حاکمیت طالبان، اثرهای اعتراضی داشته‌اید؛ چند تابلو را نقاشی کردید؟
محمدی: در مدت کوتاه، هشت ماهی که از افغانستان بیرون شدم و در کنار مصروفیت‌های دیگر از جمله دریافت سفارش‌ها؛ دو اثر اعتراضی داشتم. یکی در مورد دخترها و خانم‌های‌ست که اجازه‌ی آموزش را ندارند. دومی هم اثری‌ست که نشان می‌دهد زنان را نمی‌توان از تاریخ حذف کرد. زنان ریشه‌ی تاریخ افغانستان است و نمی‌توان آنان را نادیده گرفت.
تلاش کردم که زن، قدرت زن و همه‌ی مشکل‌های آنان در نقاشی‌هایم به تصویر بکشم.

سعیدپور: هدف تان از به تصویر کشیدن دختران در برقع چیست؟
محمدی: زنان و دخترانی که برقع می‌پوشند، فکر می‌کنم که آنان قید هستند و صدای شان را کشیده نمی‌تواند. فکر می‌کنم که یک زن و دختر در داخل آن برقع زندانی شدند.
اثری از دختری دارم که برقع پوشیده و روبه‌روی آینده ایستاد شده که آرزوها و هدف‌های خودش را در آیینه می‌بیند: تحصیل‌کرده، لباس فراغت پوشیده، آرزو کرده که پزشک شود، هنرمند شود، کتاب بخواند و آزاد باشد؛ اما در داخل برقع حبس شده است.
برقع برای یک زن یعنی زندان. زندانی که نمی‌تواند از آن بیرون شد، صدایش را بکشد و فریاد بزند. آنان حتا صدای خودشان را از داخل این برقع شنیده نمی‌توانند.

سعیدپور: شما که حالا بیرون از افغانستان استید؛ فکر می‌کنید با هنرتان برای هم‌جنس‌های چه کمکی می‌توانید؟
محمدی: می‌خواهم از طریق هنرم صدای زنانی باشم که در کنج خانه‌های شان زندانی شده‌اند. بتوانم وضعیت زنان را به جامعه‌ی جهانی، سازمان ملل و دیگر سازمان‌های حقوق بشری نشان بدهم تا صدای زنان افغانستانی را بشنوند.
فکر می‌کنم کلید همگانی کردن صدای زنان زندانی شده‌ی افغانستانی به دست هنرمندانی‌ست که بیرون از کشور هستند و می‌توانند صدای آنان را بلند کنند.

سعیدپور: در آخر پیام شما را دوست داریم که داشته باشیم:
محمدی: پیامم به خانواده‌های که فرزندان معلول دارند این که است که صدای فرزند شان را بشوند، از آنان خجالت نکشید، در کنج خانه حبس و از دیگران پنهان نکنید. شماری از خانواده‌ها فرزندان معلول شان را پنهان می‌کنند.
*سپاس‌گزاریم از این که برای ما وقت دادید!

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا