بستن انستیتوتهای پزشکی؛ «آرزوهایم در آتش بیعدالتی طالبان میسوزد»
حدیث حبیبیار و سحر سروری
«آرزو داشتم که سرنوشت مادرم در زندگی من تکرار نشود؛ اما افسوس که من نیز با هر بار غذا پختن، احساس میکنم که آرزوها، تلاشها، شببیداریها و هدفهایم در میان شعلههای آتش میسوزند». این بخشی از گفتههای سایا، دختری که پس از بسته شدن دروازههای مکتب و دانشگاهها از سوی طالبان، برای تحقق رویاهایش در یکی از انستیتوتهای پزشکی مشغول آموزش بود؛ اما این روزها، بهدلیل فرمان تازهی رهبر طالبان، حتا از رفتن به انستیتوت پزشکی نیز محروم شده است.
سایا احمدی، دانشجوی یکی از انستیتوتهای پزشکی و باشندهی هرات است. او که هفتهی گذشته بهدلیل فرمان تازهی رهبر طالبان از ادامهی آموزش در انستیتوت محروم شده، میگوید که اکنون در بین دیوارهای سردوتاریک و با قلبی پر از آرزوهای ناتمام، راهی برای تحقق رویاهایش ندارد.
بانو احمدی میافزاید که تمام تلاشش را کرده تا به خاطر رهایی از فقر، بیچارهگی و نجات جان مادران و نوزادان در کشورش، آموزشهای پزشکی را فرا گیرد؛ اما در سایهی محدودیتهای روزافزون طالبان، از تمام حقوق انسانی خود محروم شده است. سایا میگوید که آرزوهایش برای خدمت به خانواده و مردمش بهخاک یکسان شده است.
سایا، روزگار و سختیهایی که برای رفتن به انستیتوت پزشکی متحمل شده را چنین روایت میکند: «خیلی تلاش کردم تا پدر و بهویژه برادرم را قانع کنم که اجازه دهند به انستیتوت بروم و آموزش ببینم. روزها عذر و زاری کردم و هزاران کنایه شنیدم؛ اما طالبان همهی اینها را بینتیجه ساختند و تمام آرزوهایم را از من گرفتند».
او در حالی که در میان انبوهی از دود و چوب مشغول پختن غذاست، ادامه میدهد که بهخاطر فقر و ترس از اینکه سرنوشت مادرش که بهدلیل محرومیت از آموزش با رنجها و فقر دستوپنجه نرم کرده بود، برایش تکرار شود، تلاش کرده تا یک زن مستقل باشد. کسی که منبع درآمد داشته باشد و به مردان خانواده وابستگی اقتصادی نداشته باشد.
بانو احمدی، با چشمانی اشکآلود گفت: «به یاد دارم زمانیکه مادرم را کنار دیگدان میدیدم و چشمانش از شدت دود پر از اشک میشد، تصمیم گرفتم روزی زن مستقلی شوم و هیچگاه این رنجها و سختیها را تجربه نکنم. افسوس که اکنون خودم در کنار همین دیگدان نشستهام و آرزوها و تلاشهایم بهدلیل محدودیتهای طالبان در میان شعلههای آتش میسوزند».
سایا که ۱۹ سال سن دارد و در سمستر دوم رشته قابلهگی مشغول آموزش است، با ابراز نگرانی از محدودیتهای روزافزون گروه طالبان میگوید که این آخرین “ضربهی” این گروه به سلامتروان دختران افغانستانی است.
این دانشجو در ادامه میگوید: «همهی ما دختران پس از تحمل محدودیتهای فراوان طالبان، همچنان تسلیم نشدیم؛ اما زمانی که این گروه دید که با هیچ تبری نمیتوانند ارادهیمان را بشکنند، ما را ریشهکن کردند».
او وضعیت روانی خود را بد توصیف کرده و میافزاید که تحمل زندگی تحت حاکمیت طالبان برایش دشوار شده و دوام آورده نمیتواند. بانو احمدی میگوید: «دیگر کارد (چاقو) به استخوان ما رسیده و تا مغز استخوان درد را حس میکنیم».
این دانشجوی دختر در پیامی از جامعهی جهانی و نهادهای حقوق بشری میخواهد که کنار زنان و دختران افغانستانی بیایستند و از حقوق شان دفاع کنند.