دو راهی ماندن یا رفتن؛ مسیر دشوار د‌انش‌جویان دختر افغانستانی در ایران

آی‌نور سعیدپور

شماری از دختران که پس از حاکمیت طالبان برای ادامه‌ی آموزش به ایران رفته‌اند؛ در این کشور با رفتارهای «تبعیض‌آمیز» و بی‌سرنوشتی بعد از پایان دوره‌ی آموزشی شان روبه‌رو اند.

*لیما الکوزی، ۲۸ ساله و باشنده‌ی کابل است. او اکنون دانش‌جویی «علوم اجتماعی» در یکی از دانش‌گاه‌های تهران است. این دانش‌جو می‌گوید که بیش‌تر از ادامه‌ی آموزش، او برای داشتن پناه‌گاه و فرار از افغانستان به ایران آمده است.

پدر بانو الکوزی، در دوره‌ی جمهوری به قتل رسید. از آن‌جای که لیما فرزند بزرگ خانواده است، سرپرستی خانواده را به عهده می‌گیرد. او می‌افزاید که دوره‌ی دانش‌جویی‌اش را به چالش‌های فراوان اقتصادی به پایان رسانده است.

لیما، کارمند پیشین وزارت اطلاعات و فرهنگ بود که با دست‌مزد ماه‌وار خود، نیازهای خانواده‌اش را فراهم می‌کرد. او روال زندگی خود در آن زمان را رو به بهبود می‌دانست؛ اما آن وضعیت برای لیما دوام چندانی نکرد.

طالبان به قدرت می‌رسیدند و لیما شغلش را از دست می‌دهد. افزون بر این‌که بار دیگر خانواده‌اش درگیر مشکل‌های اقتصادی می‌شود؛ لیما می‌گوید که به شدت نگران امنیت خود بود. به همین سبب با پول قرض ویزای دانش‌جویی ایران را می‌گیرد و به تنهایی از افغانستان بیرون می‌شود. «بعد از این‌که طالبان آمدند، بی‌کار شدم. اوضاع اقتصادی ما خراب بود و برادر جوانم مریض بود. سردر گریبان بودم که شاید روزنه‌ی امیدی باز شود و دوباره مشغول به کار شوم؛ اما خبری از اوضاع نشد که نشد. بسیار پریشان بودم؛ ولی وقتی اوضاع زندگی خود و خانواده‌ام را می‌دیدم، پریشان‌تر می‌شدم».

او که این روزها سرگرم آموزش است؛ اما با آن‌هم خانواده‌اش در کابل زندگی می‌کند. لیما، نگران وضعیت اقتصادی و امنیتی خانواده است و به همین سبب نمی‌خواهد در گزارش از نام واقعی‌اش استفاده شود.

لیما پس از آن‌که به ایران می‌رود، نیز با چالش‌های زیادی دست‌وپنجه نرم می‌کند. او می‌افزاید که دو سال را در ایران با بی‌سرنوشتی و آواره‌گی سپری کرده است. اکنون افزون بر این‌که در ایران درس بخواند، کار نیز می‌کند.

بانو الکوزی، در کنار مصرف‌های خودش باید به خانواده‌اش که در کابل هستند، نیز کمک مالی کند.

لیما، می‌افزاید؛ بیش‌تر دختران افغانستانی در ایران مجبور به انجام کارهای شاقه در برابر درآمد اندک هستند. به گفته‌ی او: «شغل پردرآمد به افغانستانی‌ها داده نمی‌شود».

این دانش‌جویی افغانستانی، می‌گوید: «این‌جا برای کسانی چون من، کارهای شاقه‌ای هست که باید تمام روز را در کار باشیم. مکان‌های دیگری برای کار سر زدم، بعضی کارها مناسب بودند؛ اما مرا مانع شدند. به این علت که من از افغانستان آمدم. مجبور شدم با کار شاقه کنار بیایم. درس‌هایم در حال تمام شدن است و هم‌چنان مشغول انجام کارهای شاقه با درآمد کم می‌باشم. این درآمد باید هم مخارج خانواده‌ام را بکشد و هم مخارج خواب‌گاه خودم را».

در حالی‌که فراغت از دانش‌گاه برای دیگر دختران امید و ثبات اجتماعی-اقتصادی به‌بار می‌آورد؛ اما برای دختران افغانستانی در ایران، امیدی نمی‌آورد. لیما و شماری از دانش‌جویان دیگر پس از پایان آموزش‌های شان باید به افغانستان بازگردند، جای‌که نه حق کار دارند و نه ادامه‌ی آموزش.

لمیا، در مورد نگرانی‌هایش از بازگشت دوباره و بی‌سرنوشتی چنین می‌گوید: «علاوه بر درس و فشارهای تنگ اقتصادی که دامن‌گیر من شده، فکرم به این مشغول است که بعد از ختم درس چگونه برگردم افغانستان؟ از یک طرف در این‌جا مشکل دارم و از طرف دیگر به کشورم توان برگشت ندارم. امروز با این‌که قانونی زندگی می‌کنم، مشکلات حقوقی و اجتماعی زیادی را بخاطر افغانستانی بودنم می‌بینم. اوضاع افغانستان هم طوری است که زنان اصلا نباید وجود داشته باشند. متحیر و پریشانم که آینده‌ی من و خانواده‌ام چه خواهد شد. نمی‌دانم بعد فارغ شدنم چه کنم؟»

*مریم احمدیان، نیز پس از حاکمیت طالبان با ویزای دانش‌جویی به ایران رفته است. او می‌گوید که دانش‌گاه‌اش نه تنها مکانی برای یادگیری؛ بلکه پناه‌گاهی برای فرار از محدودیت‌های طالبان است.

او پیش از قدرت‌گیری طالبان در یکی از مکتب‌های خصوصی آموزگار بود. در کنار آموزش زبان فارسی، دکان کوچک قرطاسیه‌فروشی داشت. با سقوط جمهوری، دکان و شغلش را از دست داد. مریم، مجبور شد که به‌بهانه‌ی تحصیل به ایران فرار کند.

بانو احمدیان، با اشاره به محدودیت‌های طالبان می‌گوید که شرایط طالبانی را نپذیرفته و برای بهترشدن زندگی‌اش به ایران پناه آورده است. «اگر در کابل می‌ماندم باید در اتاق خودم را زندانی می‌کردم. دست از کار و زندگی می‌شستم. باید آشپزی و خانه‌تکانی می‌کردم و برای مهمان‌های برادر و پدرم خوب خدمت می‌کردم؛ اما نخواستم با شرایط طالبانی بمانم و یک خودم را با دستان خودم در زندان خانگی بیندازم».

اما از طرف دیگر مریم می‌گوید که نمی‌خواهد به افغانستان بازگردد. به گفته‌ی بانو احمدیان، زندگی کردن در سایه‌ی محدودیت‌های طالبانی برایش تحمل‌پذیر نیست.

مریم، افزون بر این‌که در یکی از رشته‌یعلوم طبیعی» درس می‌خواند در یک فروش‌گاه لباس به‌صورت نیمه‌وقت کار می‌کند. بانو احمدیان می‌گوید که تصمیم دارد پس از ختم تحصیل، در یکی از بورسیه‌های تحصیلی اروپایی یا آمریکایی ثبت‌نام کند.

مریم می‌گوید که برای بهترشدن وضعیت موجود باید درس بخواند تا از این طریق در برابر محدودیت‌های طالبان ایستادگی کند. «نمی‌خواهم در میان تاریکی بروم و گم شوم. می‌خواهم با تاریکی مبارزه کنم. شاید نتوانم نظام بدوی حاکم را از بیخ‌وبن برطرف کنم؛ اما می‌توانم شمع کوچکی در تاریکی روشن کنم و خوب و بد افغانستان را نشان دهم. راهش برگشت به افغانستان نیست؛ بلکه راهش تحصیل و مبارزه و دادخواهی است».

لمیا و مریم، هردو در ایران دانش‌جو هستند. آنان، امنیت دانش‌گاه و همین‌طور اقامت تحصیلی را عامل اصلی تداوم زندگی شان در ایران می‌دانند.

طالبان پس از به‌دست گرفتن قدرت در اگست ۲۰۲۱، آموزش‌های دختران بالاتر از صنف ششم را ممنوع کردند. پس از این وضعیت، شماری از دختران تلاش کردند که با گرفتن بورس‌های آموزشی راهی برای بیرون‌رفت از وضعیت موجود پیدا کنند.

٭نام مصاحبه‌شوندگان مستعار آورده شده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا