زنان افغانستانی در ابهام زمان 

ماریا رهین، رییس پیشین دانشکده‌ی خبرنگاری دانشگاه بلخ

روایت زنان افغانستانی؛ روایتی از ستم ملی و تاریخی است. نادیده گرفتن‌ها، حقیر پنداشتن‌ها و گاه برابر به هیچ دانستن‌ها؛ هویتی‌ست که برای جمعی از زنان افغانستانی در دل تاریخ سیاه، پر اجبار و ناآگاهی انسانی نوشته شده است. جامعه‌ای که بر اساس نیروی یک‌نواخت مردانه و دیدگاهی که زن ضعیف است به پیش میرود؛ اصالتا جامعه‌ای آماده با شرایط انسانی برای زنان نخواهد بود. این جامعه در تار- تار تاریخ خود مردسالاری را به نوعی برازنده‌ای پروریده و دست‌های مردانه همیشه سرنوشت جامعه را چرخانده است. 

خشونت سیستماتیک و استفاده‌ی ابزاری از زن به مثابه‌ی کالا، از زمانی وارد جامعه شد که مردان وارد صحنه‌های سیاسی-اجتماعی شدند. برای پر نمودن خلاء وجود‌شان در درون خانواده از زنان به‌عنوان کارگر بدون مزد و بی وقفه استفاده ابزاری کردند. تعریف‌های هم برای این استفاده‌جویی به خورد زنان داده شده ، تا با این مقوله‌ها به نوعی ستم‌‌های تاریخی‌شان توجیه شده و هرگز مورد سوال زنان خانواده‌ی خود قرار نگیرند. این سرنوشت یعنی قرار داشتن در هیئت و وجود هم‌چون مجسمه‌های متحرک درون چهاردیواری خانه‌ها؛ از زنان فرصت‌های بی‌شماری را برای رشد و خودآگاهی شان ربوده است. فرصت آموزش و بلند بردن آگاهی از آنان سلب شده؛ حضور در اجتماع مشروط به خواست مردان خانواده بوده؛ مطالعه و تحقیق و تحلیل در زمره‌ی فعالیت‌های مردانه محسوب شده و برای  زنان هم‌چون تابو نشان داده شده است. این کم‌بودی‌ها ویژگی‌های بارز عقب افتادگی جمعیتی از انسان هایی‌ست که به‌نام زن خلق شده و حقی در آن جامعه برای تغییر سرنوشت خود نداشته است، تا این‌که سرنوشت پرداخته شده‌ای مردانه؛ جامعه‌ را فقط با یک پله پیش برده و پله‌ی دیگر همیشه ناقص و ناجور مانده است. اجتماع بدون حضور زن اجتماع نرمال انسانی نیست؛ زیرا مولفه‌های تقسیم قدرت و تقسیم کار در این اجتماع ناعادلانه بوده و اعمال وظایف و عمل‌کرد‌ها هم‌چنین برحسب ویژه‌گی‌های نیروی بشری تامین نمی‌شود. واضح است که در چنین جامعه‌ای خرافات، سنت‌ها و سلیقه‌های غیرانسانی حاکمیت یافته و نیم پیکر جامعه را مفلوج نگه می‌دارند. نیم دیگر بدون داشتن دغدغه‌‌یی در میان خانواده بر وظایف خویش برسند و خود را مقدور هرگونه سرنوشت پویا تلقی کنند. 

آزادی زنان افغانستان به مثابه‌ی انسان مستقل و دارای اندیشه و اصالت ذهنی  فردی در جامعه به مثابه‌ی یک ( اووتار) یا یک (نیروان ) و یک قهرمان در جای ـ جای تاریخ دیده شده است. مثل حضور رابعه، مثل حضور ملکه ثریا و مثل … که همواره این درخشش وجودی بسیار فردی و بسیار محتاطانه  یا در قالب شاعر و یا در قالب ملکه‌یی که قلب شاه را ربوده است کارا بوده؛ اما هیچ‌گاه جامعه‌ی افغانستان برحسب  تحکم خرد جمعی و دانش اجتماعی، زنان را الگوی کار و مبارزه قبول نکرده و راه را برای حضور آنان روشن نکرده است. برای همین است که مبارزه‌ی زنان در درون جامعه‌ای مرد‌سالار افغانستان همواره در کج‌مداری‌های زمان‌گیر قرار گرفته و تسلط، اقتدار و قدرت  اجتماعی واقعی خود را نیافته است. این شرایط تا زمانی بدین منوال دوام خواهد کرد که زنان آگاهانه برای مسیر و خط سرنوشت خود صفحه‌های مبارزات جان بازانه را بنیاد نهاده  و برای رسیدن به تحکم تاریخی با صلابت و شعور مبارزه کنند. راه مبارزه آسان نیست. باید  تمام مسیری که تا هنوز پیموده شده است، مورد ارزیابی و تحلیل قرار گرفته و علل و عوامل نکوهش تاریخی زنان جست‌وجو و دریافت شود تا برای آغاز راه جدید انگیزه‌های والا و صفحه‌ی جدید، آگاهانه باز شود. در این حال زنان می توانند صاحب سرنوشت حقیقی خود بوده و برای نسل‌های بعدی شان  این مسیر دشوار را باز کنند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا