دیوارنگاران کابل در قفس برقع

آی‌نور سعیدپور

سنا 22 ساله و دانش‌آموخته‌ای رشته‌ی گرافیک‌دیزایین است. او، پیش از سقوط نظام جمهوری به مدت سه  سال‌ به شکل گروهی با شماری از هم‌کاران خود بر دیوارهای زخم‌خورده‌‌ی کابل شعار صلح، آزادی و برابری را نوشته و هم‌چنان نقاشی‌های که پیام‌آور صلح بود را ترسیم کرده است.

سنا با گروه که متشکل از پسران و دختران بودند، سال‌ها به‌گونه‌ی نمادین بر دیوارهای بلند امنیتی کابل  و هم‌چنان دیوارهای که بر اثر انفجارها زخم خورده بودند، به امید فردای بهتر برای نسل جدید افغانستان رنگ پاشیدن؛ اما طالبان تمام این نقش‌ونگارها و پیام‌های صلح‌‌آور را پاک کرده و به‌جای آن بیش‌تر شعارهای زن‌ستیزانه خودشان را نگاشته است.

 برای رویاهای سنا که بر دیوارهای کابل خودنمایی می‌کرد و اکنون همراه با آزادی‎های شخصی او از سوی طالبان از بین‌رفته است، همرایش گفت‌وگوی داشتم که می‌توانید دنبال کنید:

خبرگزاری بانوان افغانستان: در مورد خودتان بگویید؟

سنا: سنا و 22 ساله استم در کابل زندگی می‌کنم و از رشته‌ی گرافیک دیزایین فارغ شدم.

  • چه مهارت‌های هنری دارید؟

مهارت‌های هنری‌ام بیش‌تر نقاشی، چاپ‌سیلک، نقاشی‌های روی دیواری و یا گرافیتی است.

  • در مورد کارهای هنری تان بگوید؟

در دوره‌ی جمهوریت همراه با دوستان و همکارانم بر دیوارهای کابل در ساحه‌های مختلف نقاشی می‌کردم.

  • هدف شما از نقاشی‌های روی دیوار چه بود؟

می‌خواستم مردمم را خوش‌حال کنم. آنان را با رنگ‌ها، دنیای رنگین  و هنر آشنا کنم. از طرفی می‌خواستم به مردم کشورم نشان بدهم که دختر افغانستان تواناست و مهارت‌های مختلف دارد و می‌تواند در تغییر اجتماع سهم داشته باشد. هم می‌خواستم نشان بدهم که هنر بی‌ارزش نیست، می‌تواند زیبا کننده‌ی یک شهر و یا یک کشور باشد. کلا هدفم این بود وقتی‌که نقاشی روی دیوار می‌کنم زیبایی خلق کنم؛ زیبایی که باعث شود که مردم از آن انگیزه بگیرند و خوشحال شوند.

  • در مورد کارهای گرافیتی‌تان بیش‌تر بگوید:

بیش‌تر کارهای گرافیتی‌ام روی دیوارهای کابل بود، مثلا در شهرک امیدسبز، پل‌سرخ، دهمزنگ و مکتب‌های مختلف، میدان‌های ورزشی نوشته‌های گرافیتی را انجام می‌دادم.

  • چه موضوع‌های را بیش‌تر بر دیوارها ترسم می‌کردید؟

بیش‌تر نوشته‌های اعتراضی را بر دیوارهای کابل به سبک گرافیت انجام می‌دادم و به این بخش خیلی علاقه هم دارم؛ مدت زیادی این کار را انجام دادم؛ اما مردم با این سبک آشنای نداشتند. پس از مدتی عضو یک گروه هنری شدم و با آنان با سبک‌های مختلف بر دیوارها نقاشی می‌کردم. گاهی هم جمله‌ها و نقاشی‌های آگاهی‌دهی و انگیزشی را نیز انجام می‌دادم.

  • آیا آماری هم از کارهای‌تان دارید؟ مثلا چند دیوار را نقاشی کردید؟

خوب! آمار دقیق ندارم، چون کارهایم خیلی زیاد بوده. در طول بیش از سه سال، همیشه کار کردیم، همیشه کار کردیم و هیچ بیکار هم نبودم حتا وقت‌های که مه تفریح می‌رفتم، چون برای تفریح، کوه‌نوردی را بیش‌تر دوست دارم وقتی که کوه‌نوردی هم می‌رفتم با خودم اسپری و وسایل نقاشی‌ای را که از روی دیوار و یا سنگ به آسانی پاک نشود با خودم می‌بردم؛ به بلندترین قله‌ی کوه می‌رفتیم و بر سنگ‌های آن نقاشی می‌کردم؛ اما متاسفانه هیچ عکس ندارم. حالا هم گاهی می‌خواهم دوباره کوه‌نوردی بروم و بر سنگ‌هایش نقاشی کنم؛ اما متاسفانه حالا حتا کوه‌نوردی هم رفته نمی‌توانم چون برای خودم خطرناک است و برای امنیت خودم هم که شده نمی‌توانم بروم.

  • حالا که نمی‌توانی نقاشی کنی و از هنرت دور هستی، چه حس داری؟

مه هیچ وقت و اصلا دوست نداشتم بیکار باشم، حتا در رخصتی‌ها و روزهای جمعه می‌گفتم باید یک‌کاری کنم، باید نقاشی کنم. در قسمت هنر بسیار شور و انگیزه داشتم. حالا هم با وجودی که نقاشی برای ما ممنوع شده مه ساکت ننشستم. مه یک گوشه‌ای هستم، فعلا هم کار می‌کنم. خوب به نظر مه کسانی‌که فعلا شکست می‌خورند، همین است که وقتی بار زور را می‌ببیند آنرا بر دوش می‌کشند. می‌گویند که ما دیگر نمی‌‎توانیم؛ ولی مه تصمیم خودم را گرفتم، هیچ ظلمی باقی نیست. همیشه این گونه باقی نمی‌ماند به همی خاطر مه فعلا یک‌جای، یک‌گوشه‌ای هستم و فعالیت می‌کنم. هیچ‌وقت هم از این کارم و هنرم دست‌کشیدنی نیستم. فعلا در گالری هم که استم بیش‌تر سبک اسلامی کار می‌کنم؛ اما چیزهای را که دوست دارم هم در خانه برای خودم نقاشی می‌کنم. به همین فکر استم که هیچ وقت نباید متوقف شوم. هنر دنیای قشنگی به من ساخته و دنیای خودم را با هیچ چه عوض نمی‌کنم.

  • وقتی برای اولین‌بار دیوارهای که خودت نقاشی کرده بودی و طالبان بر آن شعارهای خودشان را نوشته بود، دیدی، چه حس داشتی؟

وقتی که طالبا آمد و روی نقاشی‌ها و نوشته‌های روی دیوار رنگ‌زد واقعا خیلی افسرده شدم تا حدی که مه بسیار زیاد گریه کردم و افسردگی گرفتم و موهایم را از ته قیچی کردم. فکر می‌کردم همه‌ چیز تمام شده؛ ولی یک دوره‌ای همین طور است، مثلا وقتی‌که کسی برای اولین‌بار شکست بخورد، بسیار برایش سخت‌وگزاف تمام می‌شود؛ چون تمام رویاها و آروزهایم همین نقاشی کردن بود. خصوصا نقاشی دیواری که توجه مردم بیش‌تر بر آن است، خیلی دوست داشتم که نقاشی کنم.

  • فکر می‌کنی فعلا هم‌قطارهای خودت باید چه کنند؟

هم‌دوره‌های خودم، کسانی‌که زندگی خوبی و یا شناخت داشتن از افغانستان رفتند و فعلا در امریکا، پاکستان، فرانسه و بعضی‌جاهای دیگر رفتند. میگم خوش‌به‌حال‌شان چون می‌توانند هر چیزی که در درون‌شان باشد آنرا انعکاس بدهند؛ روی دیوار و یا هر جای دیگر؛ ولی فعلا مه و برخی از دوست‎هایم که این‌جا هستند نمی‌توانند احساسات خودشان را بروز بدهند. وقتی نتوانیم احساس خودما را بروز بدهیم به گذشت زمان عقده میشه، سرکوب میشه که این اصلا خوب نیست. هرچند به او دوست‌هایم چیزی گفته نمی‌توانم چون هرکس انتخاب خودش را داره؛ اما بازهم برای‌شان می‌گویم که ما باید کار کنیم، چه این دولت باشد و یا بدتر از این باشد.

  • با فروپاشی جمهوریت، چه رویاها و هدف‌های شما نیز ویران شد؟

تمام رویاهایم ویران شد. مثلا می‌خواستم یک هنرمند موفق باشم. این بزرگ‌ترین هدفم بود که همراه با سقوط کابل ازبین رفت.

  • چه تغییرهای اساسی در زندگی شما به‌وجود آمده است؟

طالبان در بخش هنر محدودیت‎‌های زیادی وضع کردند. فقط اجازه نقاشی از طبیعت را دادند. نقاشی چهره، طرح‌های گرافیتی و اناتومی فیگور از سوی طالبان ممنوع شد. این‌ها بخش‌های بودند که به آن علاقه‌مند بودم. طرح‌های گرافیتی که بر دیوارهای کابل بیش‌تر استفاده می‌کردیم و جنبه‌ی اعتراضی داشت که فعلا این بخش‌ها در کشور ممنوع است و فعلا هنرم از من گرفته شده است.

  • زندگی کاری شما چقدر متاثر شده است؟

در زندگی کاری من تغییرات زیادی ایجاد شد. پس از به قدرت رسیدن طالبان بیکار شدم و نقاشی دیواری نمی‌توانم. در حال حاضر گاهی در خانه نقاشی می‌کنم؛ به فروش نمی‌رود و نمی‌توانم این تابلوها را بفروشم. علاوه بر این به هنر ضربه‌ی بسیار بزرگی وارد شده است. سطح هنر که در افغانستان رو به شکوفایی بود؛ اما در فعلا بسیار زیاد به عقب رانده شده است. حتا فکر می‌کنم هنر در کشور قرن‌ها به عقب برگشته است.

  • فعلا در چه وضعیت هستید؟

فکر می‌کنم که این وضعیت، شرایط بسیار سخت و دشواری است. هیچ کاری را نمی‌توانم درست انجام داده نمی‌توانم. در کل استرس و ترس بسیار زیاد است. چیزهای را که می‌خواهم، نمی‌توانم ترسیم کنم.

-آینده دختران و زنان را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

وقتی که زنان و دختران نمی‌توانند به مکتب و دانشگاه بروند، فعالیت‌های اجتماعی کنند، برای جامعه پیامد منفی خواهد داشت. بی‌سوادی زنان و دختران باعث افزایش خشونت‌های خانوادگی و اجتماعی بر زنان خواهد شد.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا